جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نقطه‌ای در یک اتوپیای وسیع

اتوپیا

تابستان سال ۱۳۸۶ بود. کل تابستان به کارآموزی مهندسی عمران گذشت.

استاد کارآموزی‌ا‌م که یکی از دوست داشتنی‌ترین و بهترین اساتید عمرم هست، من را به کسی معرفی کرده بود که پیمانکار سازه‌های فلزی بود. همیشه مدیون محبت و سخاوت این فرد هستم. او هر جایی که می‌دانست می‌تواند برایم مفید باشد، مرا با خود می‌برد.

یکی از ساختمان‌های خیابان ۱۰۸ گلسار رشت را به تازگی شروع کرده بود. در هفته چندین بار سر پروژه حاضر می‌شدم و موارد مختلف نصب و ساخت سازه‌های فلزی را به طور عملی در دفترم یادداشت می‌کردم.

اولین روزی که وارد این پروژه شدم، نگهبان پروژه را دیدم که بطور نامحسوسی خود را از من پنهان می‌کرد. او آن روز لباس کار پوشیده بود و قرار بود بخشی از دستمزدش، کارگری در طول روز باشد. اما این قرار چندان پایدار نماند. زیرا از روزهای بعد، همچون پسرهایی که در کنار خیابان می‌ایستند و می‌خواهند دل دخترانِ رد شده را ببرند، لباس‌های شیک می‌پوشید و دست به سیاه و سفید و رنگیِ تیرآهن‌ها نمی‌زد.

انگار برایش دوست داشتنی نبود که پیش چشمان من کارگری ساده باشد.

تابستان تمام شد و من با کوله باری از تجربه، پروژه کارآموزی‌ام را به استاد تحویل دادم.

اما آن تابستان این ارمغان را برایم داشت که نسبت به هر جایی که احساس می‌کردم «کارگران مشغول کارند» حساس باشم و بخواهم در روند اجرایی پروژه، کمی فضولی کنم.

پل سه طبقه یخسازی نیز یکی از این پروژه‌ها بود. با اینکه پروژه دولتی بود، اما توانسته بودم به وسیله دوستانی، چندین بار سر پروژه حاضر شوم.

اتفاقی که به جهت مسائل ایمنی معمولا رخ نمی‌دهد.

اما عنوان کتاب «نویسندگان مشغول کارند» که به تازگی نیز منتشر شده است، مرا به یاد تکاپوهای متعددم برای ورود به پروژه‌های ساختمانیِ بزرگ انداخت.

انگار تجربه‌های سال‌های دانشجویی برای ورود به مکان‌های غیر قابل ورود، مرا به مکانی بی‌مکان همچون «ادبیات» علاقمند کرد.

🌻اتوپیایی بی‌نظیر که نه اختیار ورود به آن در دستان توست و نه اختیار خروج از آن.

🌻اتوپیایی شگفت‌انگیز که هر لحظه در آن چیزی می‌آموزی، بدون اینکه حتی بخواهی.

🌻اتوپیایی لذت‌بخش که گاهی نفست را به شماره می‌اندازد، اما احساس مردن نمی‌کنی.

انگار وقتی بی‌مکانی، هر مکانی، از آن توست.

شاید کارگران روزی بخواهند از کارگری رها شوند، اما نویسندگان واقعی، حاضر نیستند حتی یک روز نوشتن را کنار بگذارند.

💐من در اتوپیایی که «نویسندگان مشغول کارند»، نفس می‌کشم، زندگی می‌کنم و در پایان می‌میرم. کاش بخش کوچکی به اندازه‌ی یک نقطه، در این مکانِ بی‌مکان، یادی از من بماند.

 

 

پ.ن: اصل واژه utopia یونانی است و معنی آن «جایی که وجود ندارد» یا «ناکجاآباد» است؛ اتوپیا از نگاه لغوی به معنای «بی‌مکان» است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید