جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فکر جاهلانه‌ی جنگ

جنگ جاهل فکر

کتاب «تجربه‌های ماندگار در گزارش‌نویسی» را به نیمه رسانده‌ام. هنوز یک ماه از خریدش نگذشته، اما نتوانستم روزی حتی یک گزارش نخوانم.

امروز از ویرانی در هامبورگ خواندم. اهالی کشور آغاز کننده‌ی جنگ.

آنها که فکر می‌کردند آغاز جنگ یعنی آغاز پیروزی‌، حال گرفتار بمب‌های ویرانگری شده بودند که خانه و کودکانشان را نشانه گرفته بود.

از زمانی که مادر شدم، بیشتر از گذشته به احساسات کودکان حین رها شدن دستشان از مادر توجه می‌کنم. گویا خود را جای آن کودک رها شده می‌بینم.

❓سر و کله‌ی چه احساساتی پیدا می‌شود، وقتی کودک دستش از دست مادر رها شده و می‌بیند او و خواهرش، زیر آواری از چوب‌های شعله‌ور قرار گرفته‌اند؟

❓باور نبودن مادر و خواهر از آن لحظه به بعد، برای کودکی که نمی‌داند مرگ چیست، چه مفهومی دارد؟

تصور لحظه‌های بعد از آن صحنه در کودک برایم ناگوار است.

❓او چه می‌بیند در خیال خود وقتی برای فرار از مهلکه نیز به دستان مادر نیاز دارد؟

اما کودک این داستان واقعی، زمان زیادی در این خیال‌پردازی نمی‌ماند.
او در پی یافتن دستان مادرش، آسمانی می‌شود.

🥀یاد نام کتاب آلیس واکر می‌افتم.

«چرا جنگ هرگز فکر خوبی نیست؟»

 

پست های مرتبط

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید