یادداشت‌های روزانه

نوشته‌های روزانه‌ام را یادروزها نامیده‌ام

تا پس از گذشت‌شان، یادشان مرا به سفری تلخ یا شیرین ببرد

پاس مسئول

مهارت در پاس‌کاری دینامیت

گاهی نگاهم محو دقت پاس‌کاری فوتبالیست‌های لیگ اروپا می‌شود. این دقت متحیرم می‌کند که پاس‌هایی دقیق، ممتد و هدفمند چه زیبا، گل می‌شوند. بازیکنان با تمرین‌های سنجیده‌ی مستمر و اصلاح خطاها به مهارتی شگرف در پاس‌کاری می‌رسند که نه تنها می‌تواند چشم بیننده یک بازی فوتبال را نوازش دهد، بلکه چشم یک بی‌علاقه به فوتبال […]

مهارت در پاس‌کاری دینامیت بیشتر بخوانید »

خدا ماه

سوال: آیا خداوندی وجود دارد؟

هیچگاه ‌نتوانستم به این سوال جواب منفی دهم. چند روز پیش کتاب «دین برای خداناباوران» را دیدم و چند صفحه‌ای از آنرا خواندم. نویسنده‌ی کتاب «آلن دوباتن» در خانواده‌ای متولد شد که اعتقاد به وجود خدا موضوعی بی‌اهیمت و پیش‌پاافتاده تلقی می‌شد و دیدگاه آنها نسبت به افراد خارج از خانواده که به وجود خدا

سوال: آیا خداوندی وجود دارد؟ بیشتر بخوانید »

هیجان منطق غم خشم

به نام منطق، به کام هیجان

امروز بعد از دو سال و نیم بخش‌های ابتدایی کتاب «هوش هیجانی» نوشته‌ی «دنیل گلمن» را خواندم. بارها بعد از تابستان سال ۱۴۰۱ به آن مراجعه کردم، اما هیچگاه فرصت نشد بار دیگر آنرا از ابتدا بخوانم. امروز بخش «گروگانگیری هیجانی» توجه‌ام را جلب کرد. جنون آنی ناشی از خشم یا تنفر زیاد، قالب تهی

به نام منطق، به کام هیجان بیشتر بخوانید »

چشمک اتوبوش طرح

طرح‌های چشمک‌زنِ من

امروز در حال بررسی تعداد لغات و صفحات احتمالی کتاب داستانم بودم. اگر خدا بخواهد می‌خواهم آنرا سال آینده منتشر کنم. چند کلمه شده؟ چند صفحه می‌شود؟ و اصلا می‌ارزد که با این تعداد کلمات چاپش کنم؟ داستان‌های «دستانش»، «یادداشت‌های روانپریش خوش‌فکر» و «چرا عمه؟» نامزدهای مرحله نهایی حضور در اولین کتاب داستانی‌ام هستند. هر

طرح‌های چشمک‌زنِ من بیشتر بخوانید »

مامور خلاقیت جامعه وظیفه

مامور به وظیفه یا جامعه؟

در بخش‌هایی از کتاب «خلاقیت، روانشناسی کشف و اختراع» که امروز از دیدگانم گذشت. «میهای چیک سنت میهای» به دلایل رشد هنر و خلاقیت در دوره‌ی رنسانس پرداخت تا اینکه به علت عدم تخریب پل رود آرنو در شهر فلورانس ایتالیا در زمان جنگ رسید. هیتلر در بحبوحه‌ی جنگ دستور داد که این پل زیبا

مامور به وظیفه یا جامعه؟ بیشتر بخوانید »

خلاق دست پای

وقتی خلاقیت دستِ پایم را گرفت

بسیار برایم پیش آمده که دوستان و مخاطبانم از نوشتن و نوع نگاهم به موضوعات، تمجید کنند. گاهی جز ابراز لطف بی‌پایانشان، چیز دیگری برای گفتن ندارم. امروز تصمیم گرفتم جوابی جذاب‌تر و خلاقانه‌تر بیابم. در جلسه پنجشنبه یاد گرفتیم تا جای ممکن، پای فکر خود را خارج از گلیم چهارچوب‌های ذهنی و باورهای قدیمی

وقتی خلاقیت دستِ پایم را گرفت بیشتر بخوانید »

گل پوچ شاهگل

نگاهی پر از شاهگل

دیروز چند تن از دوستان فندق بزرگ را برای بازی گل یا پوچ به خانه دعوت کردم. دو نفر از دعوتی‌ها نیامدند و من مجبور شدم تا زمان آماده سازی شام، مشغول بازی با آنها شوم. در ابتدا خیلی بی‌حوصله مشغول گمانه‌زنی شده و توجه را به میزان بسیار کمی به نگاهم افزودم. هم تیمی‌هایم

نگاهی پر از شاهگل بیشتر بخوانید »

شعور نیش مار جیب

جیب‌هایی پر از پول=مغزهایی خالی از شعور

دیروز قرار بود یک کار اداری انجام دهم و فندق کوچک نیز به کلاس برسانم و دنبالش بروم. خدا را شکر با وجود اینکه مجبور شدم برای برداشتن یک مدرک مهم دوباره به خانه برگردم، کارم انجام شد اما کمی دیر به فندق کوچک رسیدم. حین بازگشت، مسیری را که تصور می‌کردم بار ترافیکی کمتری

جیب‌هایی پر از پول=مغزهایی خالی از شعور بیشتر بخوانید »

انتظار

گاهی انتظار نداری ولی می‌شود

گاهی انتظار داری خوب شود، اما عالی می‌شود. گاهی انتظار داری عادی بگذرد، اما خوش می‌گذرد. گاهی انتظار داری کم باشد، اما ناب می‌شود و گاهی انتظار داری ساده باشد، اما نفیس می‌شود. به جرئت می‌توان گفت، هیچ کداممان از ابتدا انتظار نداشتیم، وقتی به لحظه‌های شنیدن زنگ پایان نزدیک می‌شویم، درونمان خلائی حس کنیم.

گاهی انتظار نداری ولی می‌شود بیشتر بخوانید »

قانون سند

به پشتوانه‌ی قانون، در آغوشِ فاجعه

مدتی است به جهت حکم دیوان عدالت اداری، از انجام امور مربوط به صدور پروانه، معاف شده‌ایم. البته که این معافیت به کم شدن کارهایمان منجر نشده و مجبور هستیم تمام زمان و انرژیِ اضافه را به توضیح دادن بگذرانیم. بر طبق قانون سند مصوب سال 1310 و اصلاحیه‌اش در 1333، همه‌ی زمینها قبل از

به پشتوانه‌ی قانون، در آغوشِ فاجعه بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا