جور دیگر

در این دسته، هر حاطره را جور دیگری تعریف می‌کنم.
گاه آنطور که بهتر می‌شد، گاه آنطور که باید می‌شد

عزادار

جور دیگر 17مهر02-عزادار

●پاهای عزادار من● «به اندازه کافی برای امتحان آماده‌ام؟ آنقدر خوب خواندم که بتونم همه سوالارو را پاسخ بدهم؟ یه بار دیگر به کتاب نگاه کن. شاید بخشی را خوب نخونده باشی؟» نزدیک مدسه‌ام و این افکار از ذهنم عبور می‌کنند. دست خواهر را رها می‌کنم تا به کلاس خود برود، اما من پای رفتن […]

جور دیگر 17مهر02-عزادار بیشتر بخوانید »

خواستگاری

جور دیگر 16مهر02-خواستگاری

●خواستگاری عجیب● ساعت ۷.۵ و هوا ابری است و دلپذیر برای پیاده‌روی یک دبیرستانی‌. از وقتی به این خانه نقل‌مکان کرده‌ایم، به مدرسه‌ای هم که دوم دبیرستان در آن ثبت‌نام کردم، نزدیک شده‌ام. دبیرستان آنطرف خیابان است و من نزدیک پیاده‌رو هستم تا از کوچه بیرون بیایم و به آن سمت خیابان بروم. انگار از

جور دیگر 16مهر02-خواستگاری بیشتر بخوانید »

تخته سیاه

جور دیگر 17شهریور02-تخته سیاه

تخته سیاه و شرم من دفتر نقاشی نبرده‌بودم، نمی دانم چرا؟ من یادم رفته بودم، خواهر کوچک برداشته بود؟ چرا نیاورده بودم؟ همه مشغول نقاشی بودند. دلم می‌خواست منم چیزی بکشم. روبه مینا گفتم: -میشه بهم یه برگه بدی؟ -نه نمیشه -خوب آخه چرا؟ من دفتر ندارم -نمیدم -نمیدی؟ -نه وقتی با همه اصرار و

جور دیگر 17شهریور02-تخته سیاه بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا