روایات دنباله‌دار

روایات دنباله‌دار سایت است که براساس ایده‌هایم و الهام‌هایم می نویسم.

قصه‌هایی که با آنها انس می‌گیرم و قهرمان را درون خودم پرورش داده و با آنها زندگی می‌کنم.

قهرمانها با کشمکش‌ها بزرگ می‌شوند، یاد می‌گیرند و زنده‌بودن را زندگی می‌کنند.

بعضی روایات، خاطراتی هستند که جور دیگری آنها را روایت می کنم تا آن باشند که باید می ‎شدند، نه آنی که شدند

آدرس

باد-قسمت سوم- آدرس عاشقان

حرکت امروزم از فراز کوه‌های بلند آغاز می‌شود. آدم‌ها نامی برای کوه‌ها می‌گذارند. اما برای من، کوه‌ها نامی ندارند. من برای شناسایی کوه‌ها به نام احتیاجی ندارم. آنها مانند فرزندان همسان، که تنها مادر می‌تواند تشخیصشان دهد، برای من قابل به شناسایی‌اند. کوهی که امروز بر فرازش هستم و قرار است سفرم را آغاز کنم، […]

باد-قسمت سوم- آدرس عاشقان بیشتر بخوانید »

پیروزی

روانپریش-قسمت نهم-حس پیروزی در شکست

●یادداشت‌های یک روانپریش خوشفکر● قسمت نهم-حس پیروزی در شکست سه‌شنبه ۳ آذر صبح که از خواب بیدار شدم همه در خانه بودند. ‌انگار که اتفاق خاصی افتاده باشد و به صورت ناخواسته جلسه‌ای برپا باشد. صدای پچ پچشان به طوری که متوجه نمی‌شدم چه می‌گویند به گوشم می‌رسید. البته می‌دانستم که در مورد اتفاق دیروز

روانپریش-قسمت نهم-حس پیروزی در شکست بیشتر بخوانید »

کلاس درس

باد-قسمت دوم-کلاس درس خیابان

امروز برای آغاز سفرم کمی مردّدم. نمی‌دانم باز هم از انتهای شب شروع کنم یا سحرخیزانه سفری آغاز کنم؟ بنظرم بد نباشد امروز با سحرخیزان همراه شوم. 🏫هنگام سحر، خیابان همچون کلاس درسی است که هیچکس در آن حضور ندارد. شاید هم سکوتشان دلیل دیگری داشته باشد. شاید ناظم خیابان تازه دعوایشان کرده و آنها

باد-قسمت دوم-کلاس درس خیابان بیشتر بخوانید »

دیدار

باد قسمت اول-دیدار

🌬سفرم را آغاز کردم. سفر من مانند آدم‌ها از صبح زود آغاز نمی‌شود. بلکه دقیقاً از ابتدای شب آغاز می‌شود. هوا تاریک است و من همچون خفاشی که دل تاریک شب، برایش پرنورترین زمان ممکن است پیش می‌روم. به آدمی برمی‌خورم که وقتی من را می‌بیند، شالش را محکم‌تر می‌کند. دورِ بینی و دهانش و

باد قسمت اول-دیدار بیشتر بخوانید »

بغل

آدمکش احساساتی-قسمت اول-یک بغل

گزارش بازپرس ویژه قتل: شهر هیر-پل شیشه‌ای-22 تیر ماه-ساعت 5 عصر-براساس ثبت و همپوشانی دوربین‌های مداربسته مردی با ماسکی مشکی، کلاهی نازک بر سر، از درب اصلی مجموعه وارد شد. به بلیط فروشی رفت و بلیط پل را تهیه کرد. مدام پشت سرش را نگاه می‌کند. طعمه‌هایش را شناسایی می‌کند. گوشه‌ای منتظر ایستاده تا آنها

آدمکش احساساتی-قسمت اول-یک بغل بیشتر بخوانید »

معنا

«رز، گلی که شکفتن را آموخت» قسمت اول-معنا

اسمش رز بود. نامی که مادربزرگ برایش انتخاب کرده بود. رز که به دنیا آمد، مادربزرگ طاقت ندیدن روزانه‌اش را نداشت. سوئیتی در طبقه 5 همان ساختمان وجود داشت که مادربزرگ برای اینکه کنار رز باشد، خرید و ساکن شد. رز 15 ساله بود که سوئیت بلااستفاده شد. چون مادربزرگ صبح روز تولد رز، حالش

«رز، گلی که شکفتن را آموخت» قسمت اول-معنا بیشتر بخوانید »

تردید

روانپریش-ق8-3 دقیقه تردید

●یادداشت‌های یک روانپریش خوشفکر● قسمت هشتم-سه دقیقه تردید حالا که می‌توانستم 1-0 از بدنم جلو باشم، چرا برنگردم و این بازی را تکرار نکنم؟ روحم توانسته بود در آمبولانس از زیر دست پرستارانی که قصد نجاتش را داشتند، جان سالم به در ببرد. بالاخره تصمیم این شد، مسیر رفته را برگردم. البته راه زیادی نرفته

روانپریش-ق8-3 دقیقه تردید بیشتر بخوانید »

جان

روانپریش-ق7-باختنِ جان

●یادداشت‌های یک روانپریش خوشفکر● قسمت هفتم- باختنِ جان از روح حس می‌کردم از دست پرستاران آمبولانس در رفته‌ام. درست مثل زمان‌هایی که دلم می‌خواست از مدرسه ابتدایی، فرار کنم. اما بابای نامهربان مدرسه، همیشه دم در نشسته بود. یکبار که دیدم سرجایش نیست، وسوسه شدم که در مدرسه را باز کنم و خارج شوم. اما

روانپریش-ق7-باختنِ جان بیشتر بخوانید »

رها

روانپریش-ق6-رها شدم

روحم در حال پرواز بدون بدنم بود. سابقه نداشت که بدون بدنم جایی بروم. اما حالا انگار سبکبال بودم و تک مسافری بودم که همه چمدان‌ها را به بار تحویل داده و می‌خواهد بجای داخل هواپیما، روی بالش، سفر آغاز کند. زاویه دید من به زندگی تغییر کرده بود و تغییر این زاویه برایم سخت

روانپریش-ق6-رها شدم بیشتر بخوانید »

اولین

روانپریش-ق5-اولین بار

●یادداشت‌های یک روانپریش خوشفکر● قسمت پنجم-اولین بار دوشنبه 3 آذر امروز در فکر فرو رفته‌ام که اولین بار از چه زمانی فهمیدم که این توانایی را دارم و شروع کردم به بازی با این توانایی در مکان‌های مختلف؟ اولین بار، یک سال پیش بود که مامان اصرار کرد حمام بروم و من نمی‌خواستم در مسائل

روانپریش-ق5-اولین بار بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا