اندر احوالات نوشتن

روزمرگی، جمله‌ها وکارکلیماتورها را اینجا منتشر می‌کنم
این بخشی از نوشتار است که به خلاقیت کمک کرده و موضوعات ذهنی و عینی را باهم تلاقی می‌دهد

آغوش

تولد امیررضا-آغوش-2

شب جمعه است و برخلاف انتظارم، امیررضا آرامیده و این اجازه را به ما خستگان داده که در اولین شب تولدش، بتوانیم سری آسوده بر بالین بگذاریم. به جهت بیهوشی نیمه کاره‌ام، اجازه تحرک چندانی ندارم. مادر نیز خسته‌تر از من است. رفت‌وآمدهای پیاپی به بیمارستان و کارهای خانه، به میزان کافی انرژی‌اش را همچون […]

تولد امیررضا-آغوش-2 بیشتر بخوانید »

تولد، نوازش

تولد امیررضا-نوازش-1

نوازش پس از تولد اول آذر است و دیگر سرکار نمی‌روم. در آخرین نوبت، دکتر دو تاریخ پیشنهاد داد: 11 آذر یا 14 آذر.🤰 11 را به دلیل اینکه روز تولد کسی است که از او متنفرم، حذف کردم و فورا 14 آذر را به دکتر پیشنهاد دادم. نگران کامل شدن ریه و اعضای دیگرش

تولد امیررضا-نوازش-1 بیشتر بخوانید »

پیامک

پیامک

27 اسفند سال 1386 بود. کاری در دانشگاه نداشتم و به رسم دودَره کردن کلاس‌های دانشگاه، خانه ماندم و به امورات شخصی پرداختم. آدم کتابخوانی نبودم که کتابی دست بگیرم. آنروزها گوشی هوشمند هم، مرسوم نبود. پیامک و تک زنگ، نهایت ابراز علاقه و احوالپرسی از دوستان بود. 🥀گاه تصور می‌کنم آن روزها بدون کتاب

پیامک بیشتر بخوانید »

ماگ

ذهن ماگ

در ذهن ماگ من چه می‌گذرد؟ در عمرم که نزدیک به 2سال است، تنها چند بار رنگ چایی به خود دیدم، آنهم شیرین‌شده در چند افطاری. جز آن چند بار مزه و طعم چایی چندان در خاطرم نمانده است. احتمالا صاحبم آدم چایی نخوری است که علاقه ندارد من هم با این نوشیدنی پرطرفدار آشنا

ذهن ماگ بیشتر بخوانید »

کفش من

ذهن کفش من

در ذهن کفش من چه می‌گذرد؟ دی ماه پارسال بود که مرا خرید. اصلا از ابتدا هم دوستم نداشت و مدام به همسرش می‌گفت: «فقط به خاطر تو بود که خریدمش، اصلا ترکیبشو دوست ندارم.» بهرحال بعد از عید بود که به خاطر باران‌های بهاری رشت، امکان پوشیدن کفش تق تقیِ مناسب تابستان، برایش فراهم

ذهن کفش من بیشتر بخوانید »

نامه اعمال

سفر به درون قسمت 2-نامه اعمال

در نامه اعمال چه می‌گذرد؟ -جایی رو نمی‌بینم -همراه منی، میتونی چشماتو ببندی -کی می‌رسیم؟ -صبور باش، هیچوقت اینقدر کم صبر نبودی؟ -جایی رو نمی‎بینم، همیشه از چشم بستن بدم می اومد -داریم میرسیم -کجا رو میبینی؟ -تازه متوجه شدن که اتفاقی برام افتاده -دلت میخواست زودتر پیدات می‌کردن -نه، اینجا راحتم، اما دلم واسه

سفر به درون قسمت 2-نامه اعمال بیشتر بخوانید »

رابطه آرزو

آرزویی برای یک رابطه تمام‌شده-رابطه-قسمت دوم

یادم نمی‌آید با کسی خودخواسته قطعِ رابطه کرده‌باشم. همیشه در رابطه با آدم‌ها تمام توانم را بکاربستم که درست تا شوم که به قطع ارتباط نرسد. گاهی من، گاهی هم آنها. بهرحال تاشدن هرکدام کمکی بود به ادامه‌ی رابطه‌ای که می‌توانست کلا خمیده و بدفرم شده و از بین‌برود. اما قطع رابطه خودخواسته یکی از

آرزویی برای یک رابطه تمام‌شده-رابطه-قسمت دوم بیشتر بخوانید »

مهدیار

مهدیار و عینکش

مهدیار ۱ساله بود که مدام انحراف چشمهایش فکرم را مشغول می‌کرد. هرکس چیزی می‌گفت و حتی گاهی مرا به حساس بودن بیش ازحد هم متهم می‌کردند. اما من در دلم یکی می‌گفت:«آنها راست می‌گویند» و دیگری میگفت:«چیزی هست که آنها نمی‌دانند.» بطوری کاملا اتفاقی از بهترین دکتر چشم پزشک معروف رشت نوبت گرفتیم و تشخیص

مهدیار و عینکش بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا