کاریکلماتور و آنافورا

جملاتی تصویری

جملاتی طنزگونه

و جملاتی الهام‌بخش

حواتس اَعمال اصلی

اَعمال چهارگانه بر حواس

🔢حواس جمع یعنی مابین جمع باشی و حواست برای تک‌تک جمع باشد. 🔢حواس ضرب یعنی مابین جمع باشی و حواست ضرب در واقع دیروز و پریروز هم باشد. 🔢حواس تقسیم یعنی مابین جمع باشی و حواست میان همه اشخاص، بصورت مساوی باشد. 🔢حواس تفریق یعنی مابین جمع باشی و حواست میان هیچکدام از آنها نباشد. […]

اَعمال چهارگانه بر حواس بیشتر بخوانید »

خراب

آنها که خراب شده‌اند و دیگر…

لیوانم خراب شده و دیگر قهوه‌ام را گرم نگه نمی‌دارد. دفتر خاطراتم خراب شده و دیگر خاطرات زیبا و به یاد ماندنی در خود نگه نمی‌دارد. بادکنک‌ها خراب شده‌اند و دیگر سری به اوج آسمان نمی‌زنند. گل‌ها خراب شده‌اند و دیگر طراوت خانه هدیه نمی‌دهند عروسک‌ها خراب شده‌اند و دیگر جواب دختربچه‌ها را نمی‌دهند. تقویم‌ها

آنها که خراب شده‌اند و دیگر… بیشتر بخوانید »

مرگ می‌ترسم ترس

آنافورا «از مرگ می‌ترسم چون…»

☠️از مرگ می‌ترسم چون دستم از زندگی کوتاه می‌شود ☠️از مرگ می‌ترسم چون پایم از گلیمِ زندگی خارج می‌شود ☠️از مرگ می‌ترسم چون چشمم به تاریکی قبر باز می‌شود ☠️از مرگ می‌ترسم چون گوشم از شنیدن آواهای فرشتگان می‌گیرد ☠️از مرگ می‌ترسم چون زندگی‌ام به قدر ارزنی نمی‌ارزد ☠️از مرگ می‌ترسم چون نور زندگی را

آنافورا «از مرگ می‌ترسم چون…» بیشتر بخوانید »

هدیه

من چه هدیه‌هایی به خودت می‌دهم؟

🎁من هر روز به خودم حداقل ۵ دقیقه آزادنویسی هدیه می‌دهم. گاهی از این هدیه، موضوعاتی برای نوشتن و انتشار اتفاق می‌افتد و گاهی هم تنها تخلیه‌ی واژه‌های مزاحم در ذهنم صورت می‌گیرد.   🎁من ۵ روز در هفته به خودم، سر نزدن به فضای مسموم اینستاگرام را هدیه می‌دهم. این هدیه سبب می‌شود افسارِ

من چه هدیه‌هایی به خودت می‌دهم؟ بیشتر بخوانید »

نگاه

آنافورا «نگاهم را به … نمی‌فروشم»

👁نگاهم را به تلویزیون نمی‌فروشم. آنرا به فرزندم می‌فروشم، نگاهی که او همیشه از من طلب دارد. اما صبور است و طلبش را از من نمی‌خواهد، ولی من که می‌دانم به او چقدر بدهکارم؟ 👁نگاهم را به اینستاگرام نمی‌فروشم. آنرا به مادرم می‌فروشم، مادری که گاه مشغله‌ی کاری و رسیدگی به خانه و بچه‌ها، اجازه

آنافورا «نگاهم را به … نمی‌فروشم» بیشتر بخوانید »

صبوری

بازی با واژه صبوری

واژه‌ها در ذهنم بساط پهن کرده‌اند و حسابی قیل و قال راه انداخته‌اند. به هر کدام می‌رسم می‌ایستم تا ببینم اگر خودش، به اندازه قیل و قالش سر و صدا ایجاد می‌کند، آن را بخرم. به واژه‌ای رسیدم که از همه بی سر و صداتر است، صبوری. گوشی بساط پهن کرده و منتظر است دیگران

بازی با واژه صبوری بیشتر بخوانید »

امن

کاریکلماتور منطقه امن

●منطقه امن● 🌺ناامن‌ترین جای دنیا منطقه امن مغز ماست. 🌺از امنیت به ناامنی مغز فرار کردم. 🌺بهترین جای دنیا منطقه‌های ناامن مغز هستند. 🌺امنیت همیشه امنیت نمی‌آورد گاهی هم ناامنی محض است. 🌺گاهی امنیت فقط ناامنی می‌آفریند. 🌺می‌خواهم در منطقه امنم سکونت نداشته باشم. 🌺منطقه امن را به ناامن‌ترین جای ذهنم برای زیستن تبدیل می‌کنم.

کاریکلماتور منطقه امن بیشتر بخوانید »

خون

خون به روایت کاریکلماتور

🩸هرشب، خون‎هایم چه خواب‌هایی می‌بینند؟ 🩸خونم چون کرم ابریشمی است که وقتی سر از پوست بیرون می‌آورد، پرواز می‌کند. 🩸وقتی من از دیدن خون می‌ترسم، او نیز از دیدن من می‌ترسد؟ 🩸آیا خون جاری در رگها هم مانند زاینده‌رود خشک می‌شوند؟ 🩸وقتی ورزش می‌کنم، خون در رگها به وجد می‌آید. 🩸مغزها زنگ می‌زنند، خون‌ها، در

خون به روایت کاریکلماتور بیشتر بخوانید »

منگنه

منگنه به روایت کاریکلماتور

💠وقتی طاقت کاغذهای زیاد را ندارد با کوچکترین فشار، روی کاغذ بالا می‌آورد. 💠کاش می‌توانستم روزهای خوب را به یکدیگر منگنه کنم. 💠حتما باید کسی لای منگنه قرار بگیرد تا حرف بزند؟ 💠دستم رفت لای منگنه نگاهت، چگونه بی‌اثر از آن جدا شوم؟ 💠کاغذها همیشه در فشار منگنه قرار می‌گیرند؟ حال، منگنه آنها را می‌بوسد

منگنه به روایت کاریکلماتور بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا