عینک قصهگوی مهدیار
امکان نداره من را از خودش جدا کنه، حتی وقتی سرشو رو بالش میزاره، تازه متوجه میشه که من دارم به فاصله بین ابرو و چشمش فشار میارم. تازه اون موقع است که یادش میفته منو به باباش بسپره. من چیزهایی ازش میدونم که فکر نکنم کسی بدونه. میدونم وقتی که کسی میخواد یه حرف […]
عینک قصهگوی مهدیار بیشتر بخوانید »





