خاطره

رژیم

رژیم‌هایی برای همه عمر

بعد از بارداری دوم، تولد مهدیار و دو سال شیر دادن، نزدیک به ۸ کیلو اضافه‌‌تر از آنچه بودم که می‌خواستم. رژیم‌های متفاوتی را امتحان کردم. هر کدام را پس از مدتی رها می‌کردم و دوباره به همان وزن برمی‌گشتم. مدتی با رژیم غذایی به میزان مناسبی لاغر شدم. البته نکته‌ای که در آن رژیم […]

رژیم‌هایی برای همه عمر بیشتر بخوانید »

خوب خوب‌تر کار

تعویض جای خوب و خوب‌تر

۱۵ سال پیش، به مدت ۱۱ ماه در یک شرکت پیمانکاری آب کار کردم. همکارانِ عالی، فضای شرکت دلپذیر و مرتب، فاصله‌ی مناسب تا خانه و مدیرانی بسیار باملاحظه و صبور، تمام تعریف من از آن ۱۱ ماه است. وقتی نتیجه‌ی امتحانی که سال قبلش داده بودم، خبر قبولی داشت، در مورد استعفایم از شرکت

تعویض جای خوب و خوب‌تر بیشتر بخوانید »

زنبیل مشکلات

زنبیل مشکلات، دم در

جلسه‌ی دیروز با مادران خیریه، کمی چالشی و متفاوت برگزار شد. البته که خود را برای چنین جلساتی آماده کرده بودم، اما در جلسه حس می‌کردم، راهکاری برای برون رفت از چالش بلد نیستم. صحبت از هیجانات بود و استعاره‌ی احساسات غول‌پیکر، اما در میانه‌ی جلسه، به «گرانی»، «چرا همش ما باید قوی باشیم» و

زنبیل مشکلات، دم در بیشتر بخوانید »

هرگز به گمانم نوشتن قسمت 15

به گمانم هرگز

تصور کنید در خانه‌تان یک اتاقِ بدون پنجره و لامپ دارید. اگر برای برداشتن وسیله‌ای به اتاق مراجعه کنید، به جهت عدم روشن بودن زوایای تاریک، به احتمال زیاد، واهمه نیز همراهتان وارد اتاق می‌شود. حال فکر کنید که تمهیدی اندیشیده‌اید: پنجره‌ای برای اتاق ساختید و لامپی هم آویزان کرده‌اید. ❓️آیا باز هم هنگام تاریکی

به گمانم هرگز بیشتر بخوانید »

لبخند وارد

لطفاً با لبخند وارد شوید

این جمله را اولین بار پشت درب بخشدار لشت‌نشا در سال‌های ۹۲ و ۹۳ دیدم. نمی‌دانم خودش دستور داده بود آنرا پشت در بزنند یا نه، اما می‌دانم هر بار که با لبخند وارد اتاقش شدم، او لبخندم را از من دزدید و اشکی تحویلم داد. در آن سال‌ها، من درگیر به دنیا آوردن فندق

لطفاً با لبخند وارد شوید بیشتر بخوانید »

دانشگاه چشم در بسته

دری که با چشمانش بسته شد

☀️خورشید، ظهر شدن را اطلاع می‌داد که حرکت کردیم. زمانی هم که نزدیک به خاموشی بود، برگشتیم. میان این رفت و آمد خورشید، از مکانی رد شدم که برایم کلکسیونی از خاطرات است. ⛪️دانشگاه گیلان رد شدن از کنار درب‌هایش کافیست تا من تمام آن خاطرات را سان ببینم. گوشه‌ی تمام آن خاطرات خوب، یک

دری که با چشمانش بسته شد بیشتر بخوانید »

جوگیر سگ

سگ نگیره ولی جو بگیره

دیروز در ابتدای جلسه با مادران خیریه، از آنهایی که دفعات بیشتری در جلسات حضور داشتند خواستم، از چگونگی استفاده‌ی آموخته‌های کلاس، در زندگی روزمره‌ی خود بگویند. اصلا آموزه‌ها را در زندگی بکار بردند؟ اگر خاطره‌ای دارند عنوان کنند. ریسک این سوال را پذیرفتم تا حتی اگر کسی دست بلند نکرد، چالش جدیدی وارد جلسه

سگ نگیره ولی جو بگیره بیشتر بخوانید »

کلام نامه مغز

کلام‌نامه‌های ما

کلام‌های ما غیر از معنا، یک نامه‌ همراهِ خود دارند چند ماه پیش به افتتاحییه‌ی یک مغازه‌ی «تم تولد» دعوت شدیم. مهمانِ زن و شوهر جوانی بودیم که به تازگی این فعالیت را آغاز کرده بودند. نشسته بودیم و پذیرایی می‌شدیم که کُلمن شیشه‌ای شربت در دستان خانم میزبان در حال افتادن بود. او فورا

کلام‌نامه‌های ما بیشتر بخوانید »

سوئیچ دوچرخه

سوئیچی که دوچرخه‌سوارم کرد

از اوایل دی ماه به جهت دریافت چند وام و سرمایه‌گذاری، تصمیم گرفتیم اوضاع مالی را مدیریت کنیم. قرار شد هر دو از خرج‌های اضافه بزنیم. تا روزهای پایانی سال، این روال برقرار بود و من سبد خرید کتاب‌هایم را مدیریت می‌کردم و نگاهم را از لباس‌فروشی‌ها می‌دزیدم. چهارشنبه‌سوری به خانه دوستم دعوت بودم. خانه‌ی

سوئیچی که دوچرخه‌سوارم کرد بیشتر بخوانید »

ادراک گفتگو

گفتگوی ادراک‌ساز

ساعت 3:30 بود که برای استراحت عصرگاهی به اتاق خواب رفتم. به قدری خسته بودم که فراموش کردم ساعت ۵ عصر، برای مهمانی خانوادگی، باید به منزل یکی از اقوام بروم. حتی فراموش کردم به امیررضا یادآوری کنم که 4:30 بیدارم کند. ساعت ۵، ناگهان از خواب بیدار شدم. امیررضا به جهت داشتن همبازی در

گفتگوی ادراک‌ساز بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا