خواندش به اندازه یک وضع حمل طول کشید.
خواندن چی؟
«دام نبوغ» اثر «دیوید رابسن»
شروعش اتفاقی بود و امیدی به زمین گذاردنش در انتهای سال هم نداشتم. اما در اواسط راه، خواندنش به قدری برایم جدی شد که گاهی هفتهای دو بار، دلم برایش تنگ میشد و با خواندن نوازشش میکردم.
او هم هربار در کمال مَردی، به آگاهیام لگدی میزد. اینگونه من از استمرار حضورش مطمئن میشدم.
دیوید در کتابهایش تمام عناصر اطمیناندهنده را به زیر میکشد تا حرفش را اثبات کند.
🧛🏻او تنها کاری که نمیکند، تمسک به سحر و جادو برای اثبات عقیدهاش است که شاید در کتاب بعدی از آن هم مضایقه نکند.
هر پژوهش، مطالعه، تحقیق کوتاه یا بلند مدت، فاجعه یا اتفاقی ختم به خیر شده، سخن دراز یا موجز از پیشینیان و پسینیان را تنها برای یک خط حقیقت خودیافته، دلیل میکند.
👏در هر کدام از موارد بالا، به حُسن انتخاب خودم بابت خواندن کتاب و خودش بابت نوشتن آن، تحسین گفتم.
🤰🏻و حالا در لحظهی زمین گذاردن این بار شیشه، به گمانم لگدهای سهمگینش به قدری بود که گاهی حس کنم دیگر توان ایستادن ندارم،
اما هیچکدام از جُفتکهایش، باعث نشد از حمل کردنش پشیمان شده یا سقطش کنم.