به نام یزدان پاک
یادروز 30خرداد02-ایبسن
مدتیاست شیفته نمایشنامههای ایبسن شدهام و از روزی که آیلف کوچولو را خریدهام، با خود همهجا همراه میکنم تا در هر فرصتی بتوانم نوکی به صفحاتش بزنم.
در مقابل ایبسن و قلم سحرگونهاش هیچ مقاومتی ندارم و اگر جایی اثری از او ببینم، توان ایستادگی در مقابل نخواندناش در من به صفر میرسد.
شهرت نمایشنامه هایش چنان فراگیر است که نمیتوانی به تئاتر علاقهمند باشی و دشمن مردم را ندیدهباشی یا نمیتوانی اهل صحنه پردازی و دیالوگهای منحصربه فرد در داستان باشی و هدا گابلر و عروسکخانه را نخواندهباشی.
آنچه او را متمایز از سایرین میکند، تنها قلم اعجازآمیزش نیست، بلکه تفکری است که پشت این قلمزنی نشسته و تماشایت میکند.
تفکری که در پی نوشتن زیاد و مستمر همچون خمیر مجسمهسازی بارها شکل گرفته و دوباره از نو ساخته شدهاست.
ایبسن و آرمانشهر، واژههایی هستند که گویی کنارهم زادهشدهاند. پردهها را که ورق میزنی، بوی آرمانشهر مستت میکند.
جایی فاقد دورویی و دروغ و زرق و برق، اما آذین شده به ارزشمندی انسانِ بااخلاق و راستین.
ایبسن نویسندهای قرن نوزدهمی است، اما آثارش فراتر از هر زمانه، چون رودی است که به هر دشتی وارد شود، راه خود پیدا می کند و منتظر تعیین تکلیف اندیشمندان زمانه نمیماند.
گوشنوش تعادل مثلث کار را شاید دوست داشته باشید
من تا حالا از کاراش نخوندم. با ایبسن در کتاب زبان زندهی منوچهر انور آشنا شدم. با این مقالهی شما مشتاقم حتمن بخونمش.
ایبسن قلم متفاوتی از هملت و سایرین داره خیلی رئال می نویسه و این برام شیرینه چون به زندگی خودمون نزدیکتره