به نام یزدان پاک
یادروز 28تیر02-عصبهای عصبانی
مدتیاست نشانهگیری عصبهای دست راستم، خوب شده و تا میتوانند تیر به سیبل وجودم روانه میکنند.
عصبهایی که از نوشتن زیاد، درآغوشگرفتن مهدیار، تمرین تنیس و بلندکردن ساکهای خرید عصبانیاند و اکنون برای بلندکردن یک لیوان قهوه سحرگاهی، تیربارانم میکنند.🔫
انگشت شصت چپم نیز چندشب پیش خواب بد دیده و برای همان یک شب کابوس، خود را به مریضی زده و بادکرده تا استراحت کند. حتی دلش نمیخواهد برای بلندکردن چیزی، از او کمکی بخواهم!
جلسات فیزیوتراپی را برای آرام کردن عصبانیت عصبهای دست راست شروع کردم، از انگشت 60 دست چپ نیز کاری نمیخواهم.
به گمانم دندانهایم را برای انجام کارهای سابق دستانم باید بهکار بگیرم تا دستهایم، که در عملیاتی هماهنگ، باهم دستبهیکی کردهاند که مانعی برای فعالیتهایم شوند، پیروز نگردند.
اسم عارضه دست راستم tennis elbow است و مجبورم علیرغم میلم تا پایان فیزیوتراپی، تنیس بازی نکنم تا عصبها دريابند میتوانند بدون تیرکشیدن نیز، مانند سابق زندگی کنند و سرگرمی تیراندازی به وجودم، کمکم از کلهشان بپرد.🎾
به گمانم به نوشتنم حسودی میکنند یا طاقت ندارند ببینند با تنها ۷ ماه تمرین تنیس، میتوانم مکان ایستادنم را برای ضربهای اصولی تشخیص دهم.
هرچه هست، حسادت عصبهایی است که می خواهند روزمرگی گذشته شان را با تیراندازی کمی هیجان انگیز کنند.
آنها صدای مرا میشنوند، وقتی به آرامش دعوتشان میکنم، یا وقتی برای نوشتن و ماندن در زمین تنیس، التماسِ همراهیشان را میکنم.
سرشان داد نمی زنم که دست از بازیشان بردارند، اما میخواهم قاطعانه با تمامشان حرف بزنم و بگویم که عمر کوتاهم را برای چه کارهایی میخواهم و به همراهی کمدردسرشان به شدت نیاز دارم.🙏
شاید صحبتهای منطقیام را نوازشی به گوش خود بدانند و به روزمرگیهای سابق خود برگردند.
💐من هم این قول را میدهم که کنار خواندننوشتن، به عصبهایم توجه بیشتری کرده و با نرمش و ورزشهای سالم، محیط شادتری را در بدنم برایشان ایجاد کنم.
یادروز 27تیر02-فتوکپی را شاید دوست داشتهباشید