تغییر رشدمحور
جایی از کتاب «وسعت یا عمق؟» اثر دیوید اپستین خواندهبودم که یکی از افراد شاخص گفته بود:
«از دانش آموز دوم دبیرستانی که میداند از زندگی چه میخواهد، متنفرم.»
دیشب هرچه گشتم متاسفانه نتوانستم گوینده این جمله در کتاب بیابم.
کاش کتابهای فیزیکی هم یک گوگلِ سرخود داشتند. گاهی که به دنبال مطلبی میگردیم، گوگلش را باز کرده و مطلب را بیابیم.
از طاقچه، همراه عزیز و دوستداشتنی نیز، نسخهی صوتی این کتاب را دریافت کرده بودم که بعد عاشق کتاب شدم و چاپیاش را خریدم، کاری برنیامد. زیرا موتور جستجوی او هم براساس نام کتاب، نویسنده و ناشر است، نه جمله یا کلمهای درون کتاب!
جستجوهایم روزی که وسعت یا عمق؟ را دوباره بخوانم به نتیجه خواهد رسید، فقط تا آنروز این جمله را از بزرگی در نظر داشته باشید تا بگویم قصه چیست؟
هربار یاد این جمله میافتادم، برایم نامفهوم بود که مگر نباید بدانیم چه میخواهیم تا به آن برسیم؟
دیشب که دوباره این جمله یادم افتاد، به مسیر پر پیچوخم خود نگاه کردم.
مجموعِ اهدافی که از ابتدا آنها چیده بودم و اکنون حتی به هیچکدامشان پایبند هم نیستم، چه برسد به اینکه دلم بخواهد به آنها برسم؟
چیدن اهداف در زمانهای مختلف برای من حکم سوخت موتور خودرویم را داشت که تنها برای حرکتم لازم بوده و هست. من هربار سوخت خودرویم را تغییر میدهم تا سرعت حرکتم را بسنجم.🚕
بنزین، گازوئیل، شربت و حتی آب را هم برای خودروی پیشرفتهام امتحان کردم.
این سوختها را عوض میکنم تا با آنها مسیر درست را انتخاب کنم، نه اینکه تنها به کیفیتِ آنها نگاه کنم و چشم از مسیر بردارم.
به نظرم جمله ارزشمند فوقالاشاره، اشاره به این دارد که هر مرحله از زندگی بدانیم چه میخواهیم؟
اگر از دوم دبیرستان فقط بخواهیم تا آخر عمر دکتر، مهندس یا معلم باشیم، مورد نفرت فرد شاخص ناشناس قرار گرفتهایم!
نه اینکه اهداف بلندمدت بد باشد، اما اگر آنها را مقدس و غیرقابل تغییر بدانیم، باختیم.
💐انسان تغییرپذیر برنده است، انسانی که میداند، مسیری که پیموده تنها برای افزایش تجربه و اطلاعاتش بوده و اکنون باید آنرا کناری گذاشته و تماشایش کند و مسیر دیگری را از نو بپیماید.