به نام یزدان پاک
یادروز 13تیر02-کات
«کات» بود و کلوسآپ به زندگی
خسته و اما سرفراز! خسته اما چشم دوخته به زندگی، آنسوی «کات»، شاید زیباتر از اینسویاش که زندگی نکرده، جوانی رفته و عمر گذشته بود.
«کات» مونولوگی تک نفره برای دقت به زندگیهایی که «پاشو برو بیرون، چونه تو ببند، بو میدی» اصطلاحات مرسوم تکرارشونده هستند و بارها نوشیدهشدند.
کات زیروبمی را رو کرد از یک زندگی پرنشیب و تنها با یک فراز، «اعدام»
خشمهای زیرخاکرفتهای که روزی علم شدند تا بلکه اینبار خود، بهتنهایی دیده، شنیده و سرکشیدهشوند.
خنده بود، اشک هم بود. قهقهه بود، بغض هم بود. شیرین بود، اما تلخ شد و به جان نشست، صدای اذانِ لحظهی خاموشی.
کات یعنی همهچیز زمانی قطع میشود و دیگر فرصت نقشبازیکردن هم نداری.
کات یعنی درب زندگی همیشه باز نیست و زمانی هم به رویمان پشتکرده و بسته میشود.
کات یعنی زندگی پشت پلک ها، آنجا که میببینیم، آنجا که میبندیم و آنجا که میبینیم، اما میبندیم.
کات را ببینید، نه برای دیدنیبودن و شنیدنیبودن، برای خودِ زندگی بودن
برای برشهای دلتنگیاش، که بود اما انکارش میکرد.
برای خستگی تلنبارشده، که جایِ خالی «خداقوت عزیزم» داشت.
و برای رقصِ پایی که زمین نشنید و برای آسمانیان کوبیدهشد…
یادروز 12تیر02-سوختن را شاید دوست داشته باشید