میز رنگارنگ ظواهر یا میز ساده یکدلی؟
داگنی: نه هیوردیس، نمی توانم تو را بفهمم، تو همه جای خانهات را به من نشان دادی و از آنچه میبینم، چیزی کم نداری. هر چه داری خوب و عالی است. چطور اینچنین شکوه میکنی؟
هیوردیس: آه! عقابی را در قفسی بگذار، میله ها را گاز میگیرد، بیتوجه به اینکه میله از آهن هستند یا از طلا.🦅
دیالوگی میان دو خواهر از پرده دوم نمایشنامه «وایکینگها در هلگلاند» اثر ایبسن، نمایشنامه نویس دوستداشتنیام.
کاری به شخصیت جنگطلب و خونخواه هیوردیس که ایبسن، در این نمایشنامه پرداخته ندارم، اما فحوای کلامش، به طرز عجیبی به جانم مینشیند.
ظواهر زندگی، حتی از دید آنها که در آن قرار هم دارند، گاهی فریبدهنده است. چه برسد به آنهایی که بیرون از این زندگیاند و تنها این ظواهر را تماشا میکنند.
🥀درون همه ما عقابی نهفته که میخواهد آزادانه به همهچیز برسد و زمانی که میبیند درون قفسی، حبس شده، به هر آنچه میبیند چنگ میزند تا راهی به رهایی پیدا کند.
🌻آنجا که میز رنگارنگ ظواهر، التیامبخش جراحتِ عدمِ انس نیست.
🌻آنجا که شرایط عالی، مرهم درد بیتوجهی و بخیهای برای زخم توقعات بالا نیست.
🌻و آنجا که امکانات مطلوب، سیرکننده گرسنگی عاطفه و برطرفکننده عطشِ صمیمت نیست.