گهوارهای به نام پیکنیک
3 دی و روز اربعین است. روز تعطیل را برای شروع اولین روز کاریام انتخاب کردم که با نعیم بازدیدها را انجام دهم.
مرخصی نداشتن من هم از جمله مشقاتی است که برای کارم باید تحمل کنم.
خانم شعبانی تا به حال خوب توانسته همه چیز را در اداره به جای من مدیریت کند.
امیررضا تنها 17 روزه است که اولین پیکنیک 3 نفرهمان را البته با طعم نهچندان دلنشین بازدیدهای کاری من میچشد.
تعدادشان را خانم شعبانی برایم تعیین کرده و روز قبل هماهنگی را با آنها انجام دادهام.
امیررضا از ابتدای پیک نیک خوابش را آغاز کرده و تا ساعت 12 هم که بازدیدها در خشکاسطلخ تمام شد، هنوز خواب است.
پایان بازدیدها نگاهی به صورت معصومش میاندازم.
🌷او طعم نچسب اولین پیکنیک را به طعم دلچسب خواب کودکانهاش پیوند زده و در رویایش، سوار بر گهوارهای است که تنها برای آرمیدنش تکان میخورد.
12 دی است و تصمیم گرفتیم که دیگر به خانه خودمان برویم.
امیررضا نزدیک به 1 ماهه شده و لازم است با خانه رفتن، سامانی به زندگی خود بدهم.
تختش را سمت چپ خودم میگذارم.
وسایل را هم روی میز کوچکی کنار تخت چیدهام.
14 دی و روز شنبه است. ماهگرد امیررضا است، اما من قبل از بیداریاش، بیدارم تا به کارهایی که خانم شعبانی برایم ارسال کرده، رسیدگی کنم.
پروندهها، لپتاپ اداره و پرینتر را روی میز ناهارخوری چیدهام.
منطقه ناهارخوری خانه، به اتاق کاری تمام عیار تبدیل شده است.
پ.ن: این مدلی خاطرهنویسی است که زمان به عقب برمیگردد و خاطره به زبان حال آن لحظه نوشته میشود.
قسمت دوم این خاطره را با نام آغوش می توانید بخوانید
2 دیدگاه دربارهٔ «تولد امیررضا-گهواره-3»
درود بر تلاشتون. کار در کنار نگهداری از نوزاد کار سختیه. انرژی زیاد و صبر میخواد که به نظرم شما هر دوش رو دارین.
ممنونم البته پسرهاهم خیلی همراه بودن