❓تابهحال گره به کارتان افتاده؟ تابهحال گره به کار دیگران انداختهاید؟
❓گرهها چگونه در هم پیچیده میشود؟ چطور راه باز شدن پیدا میکنند؟
❓گرهگشا کیست؟ همه گرهها بد هستند یا گره خوب هم داریم؟
دیروز که در حین آخرین روزِ آخرین ساعتِ آخرین کلاس ترم اول دانشگاه، دست راستم دوباره تیر کشید، تلاش کردم ماساژی با فشار به آن بدهم و درد را ساکت کنم.
اما لحظهای نگاهش کردم و حس کردم، تاکنون چند بار برای دردها و نالهها، نوازشش کردم؟
چند بار صدای تیراندازیهای بلندش را شنیدم و به روی خود آوردم؟
همین توقف، باعث شد دست چپم به جای ماساژهای با فشار و بیفایده، نوازش را پیشه کند.
او خود نیز درد داشت، اما میدانست دست راست اکنون به کمک بیشتری نیاز دارد.
نوازش که وارد شد، درد به سرعت خارج شد.
🤝دیگر این دردِ دست راست نبود که نوازش را صدا کرده بود، بلکه خودِ دست راست بود که به حرف آمده بود. او بارها خواسته بود که با همزادش گره زده شود و کنارش باشد، اما به حکم ابلاغهای دستوریِ من، دست چپ توان همراهی از خود گرفته بود.
دیروز حین صحبتهای حول محور خانواده، من در حال رسیدگی به عصبهایی بود که درست 5 ماه است که آشفتهی دریافت نوازشاند و من به جبر ماساژ، محکوم به سکوتشان میکردم.
دستهایم کنار هم بودن میخواستند و من به جنگ و مقابله میخواندمشان.
🪢انگار هر گرهی بهر کاری است و همه گرهها برای ناجور شدن اوضاع نیستند.
بعضی گرهها مانند گره خوردن دست و نگاه برای رهایی و گشودگیاند.
🌹دستهایم که بهم گره خوردند، نگاهشان بهم دوخته شد، بهم متصل شدند و کنار هم آرمیدند.
و اینگونه آرزو میکنم برایتان، که گره در دستها و نگاهتان بیفتد تا هر گرههای ناجور دیگر گشاده شود.
درد-قسمت 8
درد-قسمت 10