«رفتارگرایان هرگز به غریزه اعتقاد نداشتند.»
این جمله را اولین بار در کلاس فلسفه روانشناسی شنیدم و متعجب شدم که چطور در امری چنین بدیهی میتوان شک کرد.
یکی از فایدههای دانشگاه برایم این است که اکثر دروس، در مسیر مطالعاتی و تفکری خودم هستند و به نوعی آنچه که مطالعه میکنم و دربارهاش میاندیشم و مینویسم، همچون تقویت خطوط ممتد و منقطع یک بزرگراه، مسیرهای پیشرویم را مشخص میکنند.
کتاب فلسفه روانشناسی در ادامهی جمله بالا، تحقیقاتی در خصوص جوجه و موش را بیان کرده که مورد آزمایش غریزه قرار گرفتند و مشخص شد در صورتی که جوجهها از ابتدا در معرض یادگیری ارتباط نوک زدن و محرک بینایی برای یافتن غذا قرار نگیرند و بصورت غیرطبیعی به آنها غذا داده شود و موشها نیز در مادری کردن و لانه ساختن از والدین خود آموزشی نبینند، هیچکدام از این فعالیتهای به ظاهر غریزی را با قرار گرفتن در محیط طبیعی انجام نمیدهند.
رفتارگریان فرصت آزمون و خطای بیشتر و گسترش تحقیقاتشان را نیافتند. بنابراین نتوانستند دیدگاه اعتقاد به غریزه را کاملا رد کنند و این تحقیقات تنها در حد آزمایشگاهی باقی ماند.
❓در فکر شدم، آیا میتوان با تزریق مواد غذایی به انسان در بدو تولد نیز، رابطهی غذا خوردن و سیر شدن را در مغز یک انسان بهم ریخت؟
البته که این امر در زمانهای بحرانی مانند عمل جراحی که امکان غذا خوردن وجود ندارد، رخ میدهد و انسان، بینیاز از غذا خوردن به روش دهانی می شود. اما اینکه این روش را جایگزین روش درست سیر شدن بداند و دهان را به عنوان ابزاری کمکی برای سیر شدن نداند، کمی دور از ذهنم ماند.
حال از سیر شدن مرسوم بگذریم و به سیر شدن چشم و گوش و مغز نیز نگاهی کنیم، میبینیم که اگر برای همه آنها راه درست و منطقی یاد نگیریم، آنها نیز، روشهای غیر مرسوم و غیر عادی را برای سیر شدن آموخته و انتخاب میکنند.
🥀سیگار، مواد مخدر و وقتگذرانی بیهوده در شبکههای اجتماعی برخی از این سیر شدنهاست که نمیتواند روش غریزی و ارگانیکی برای گرسنگی اعضای بدنمان غیر از معده باشند.
❓غریزه گرسنگی چشم را با دیدن چه چیزهایی سیر میکنید؟
❓گوش، دستها و مغز را چطور؟