گاهی پیش میآید به دلیل شکایت بعضی از ارباب رجوعها به سازمان بازرسی مراجعه کنم.
هر بار که فراخوانده شدم، با مسئولی برخورد میکنم که هیچ شباهتی به آنچه از نام سازمان بازرسی در خاطرمان تجلی پیدا میکند، نیست.
وقتی صحبتهای ما در مورد موضوع، تمام شد، او از پروندهای که چند سال پیش شروع شد و به تازگی هم به پایان رساند صحبت کرد. پروندهای که در آن چند کارمند ادارات دولتی در یک تبانی سازمانیافته، زمینی دولتی را به یک شخص حقیقی واگذار کردند.
او علیرغم اینکه میتوانست برای همهی آن کارمندان دادخواست کیفری ثبت کند تا برای تبانی و تخلف عمدی که مرتکب شده بودند، مجازات شوند، وقتی با همکاری آنها مواجه شد، نه تنها هیچ کدام از آنها را به قوه قضاییه معرفی نکرد، بلکه برای بعضی از آنها پس از اتمام پرونده، تشویقی هم فرستاد.
برداشت کلی ذهن او از این قرار است که هر آدمی میتواند اشتباه کند، چه سهوی و چه عمدی! اما اگر در زمانی که میتواند اشتباهش را جبران کند، به خود بیاید، نه تنها دلیلی برای مجازاتش وجود ندارد، بلکه میتوان به اون فرصت داد تا بدون آبروریزی، خطایش را پنهان کند.
چه بسا او پس از این گذشت، خود به چشمپوشی از خطای دیگران عادت کند.
ما حدود ۷ ماه پیش همدیگر را ملاقات کردیم، اما هر بار که یاد خاطرهای که برایمان تعریف کرد، میافتم، نمیتوانم شجاعتش را در انتخابِ بخشش فراموش کنم.
گاهی با خود فکر میکنم آیا من نیز میتوانم هنگامهی انتخابِ دکمهی گذشت یا انتقام، گذشت را فشار دهم؟
زمانی این انتخاب حساس میشود که اختیار تصمیمگیری در دستان ما باشد.
اگر بیرون از گود این انتخاب قرار داشته باشیم، شاید بتوانیم به راحتی دستور به گذشت دهیم.
اما شجاعت در لحظهای است که امکان انتخاب انتقام، به راحتی فشار دادن یک دکمه باشد