مدتی قبل مراجع جوانی داشتم. خانم متاهلی که کودک ۲ ساله داشت و از همان ابتدای گفتگو، اشکها میزبان جلسهمان محسوب میشدند. اقتضائات حرفهایام اجازه نمیدهد از او بخواهم اشکهایش را پاک کند و تمرکزش را بر سوالاتم قرار دهد. زیرا معتقدم گاهی میزبان تلقی کردن اشک، میتواند به فکر کردنش کمک شایانی کند.
او ابتدا از زندگی خودش و همسرش گفت. پر از چالش و بدون آزادیهای فردی. وقتی در مورد زمان زندگی همراه خانوادهی پدریاش پرسیدم، او خود را دختری فعال، سرزنده و پیگیر علاقمندیهایش معرفی کرد.
❓سوال مهم: چگونه شخصی که درون خانواده اصلیاش، دختری سرحال و کوشا است، در زندگی مشترک، دچار نارساییهای ارتباطی و هویتی میشود؟ مگر این مهارتها، توسط خانوادهی سالم و شادابش به او آموخته نشده است؟
وقتی سوالی روی تختهی ذهنم نوشته میشود، آسان نمیتوانم بدون نوشتن پاسخ، تخته را پاک کنم.
گاهی خانواده اصلی، به قدری گوشِ فرزندان را از تحسین و تمجید و تشویق پر میکنند که تصور غالب ذهنی فرزندان این میشود:
موسیقی تشویق، تحسین و بزرگنمایی برای هر کار کوچک و بزرگی وجود دارد.
اما چه تضمینی وجود دارد این موسیقی در منزل و زندگی جدید نیز جاری باشد؟
وقتی این فرزندان، با نوای زندگی جدید که حاوی هیچ تشویق و تحسینی نیست، مواجه میشوند، این کمبود را احساس کرده اما نمیتوانند به زبان آورده و آنرا دوباره برای خود بنوازند.
آنها در به در به دنبال شنیدن موسیقی قدیمی در منزل جدید هستند اما، فرد جدید، هیچ شناخت و باوری به آن نداشته و از زندگی گذشتهی همسرش هیچ اطلاعی ندارد. ممکن است حتی برایش این موسیقی آشنا نیز نباشد.
نشنیدن نوای تشویق و تحسین پیدرپی، هستهی پیازی را درون فرد شکل میگیرد. پیازی که لایه لایه، مسائل و چالشهای جدید، پوششی برای آن هسته میشوند.
وقتی مشکلاتمان همچون لایههای متعدد پیاز، روی هم انباشته میشوند، مغز پیاز که عامل ایجاد تمام لایههای بعدیست، پنهان میماند.
اما یک سوال قدرتمند، ریشهای و موشکافانه همچون چاقویی تیز، مغز پیاز را نشانه میرود.
آنچه در جلسات کوچینگ اتفاق میافتد رسیدن به همین مغز پیاز است.
ما برای ارائه راهکار، جلسه برگزار نمیکنیم، ما برای ریشهیابی و یک نفس عمیق ناشی از شفافیت سوال میپرسیم و پیش میرویم.
اگر به هر مشکلی، چالشی و یا حتی معضلی، همچون پیاز بنگریم، میتوانیم گاهی با لایهبرداری آرام و ممتد و گاهی همچون چاقو به هستهی آن برسیم.
این پیازهای آزاردهنده و گاه بسیار گزنده، از بیرون بسیار حل نشده به نظر آمده، اما با چاقویی سوالی، شکسته و درهم میشوند.
سوالاتی که از مراجعم به جهت وقت کم خودش، نتوانستم بپرسم این است:
❓چه چیزی میتواند در زندگی امروزت با همسر و کودکت، خوشحالت کند؟
❓چه عنصری به زندگیات اضافه شود، احساس افسردگی را کنار میگذاری؟
چه تغییری میتواند زندگیات را دگرگون کند؟
اما نکته مهم: وقتی هسته پیاز را دور میافکنیم.
👌🏻اساسی ترین مسئله در جلسات کوچینگ این است که شخص موردسوال، خواهان دریافت، پاسخ و قرارگیری در معرض اشک و آه پس از رسیدن به مغز پیاز باشد. در غیر اینصورت، او تنها هسته را به کناری افکنده و حتی آنرا انکار می کند.
شرایط روحی کوچی و علاقه مندی به رسیدن به پاسخ برای سوالاتش و همچنین اشتیاق برای کنار گذاردن تحمل رنج، کلید رمز موفقیت و دریافت دقیق او از سوالات است.
مراجع منفعل، مهمترین ضرری که به خود میرساند این است که نتوانسته و درواقع نخواسته است که درون مشکلاتش شیرجه بزند. او تنها به لایهبرداریهای جزئی اکتفا کرده و جلسه را ترک میکند.
نتیجهگیری:
هدفم از این مقاله، آشنایی بیشتر شما مخاطبان گرانقدرم با کوچینگ و مزایای آن است.
جهت تنظیم اولین جلسه، میتوانید به آیدی khademitahereh@ در تلگرام پیام داده و یا در آیکون تنظیم جلسه رایگان کوچینگ، تلفن همراه خود را قرار داده تا اسرع وقت با شما تماس بگیرم.
2 دیدگاه دربارهٔ «وقتی کوچینگ برای پیازِ مشکلات سوال میپرسد»
بنظرم گاهی خانوادهها، فرزندان را تشویق میکنند تا به این باور برسند که آنچه آنها انجام میدهند، بهترین است و هرچیزی غیر از آن مردود است . غافل از اینکه دنیا پر از تفاوتهاست و انسان برای بقا بایستی انعطافپذیر باشد
موفق باشین طاهره جان 🌹🙏🥰
بله درسته چقدر هم سخته رسیدن والدی به این حالت و درک کردن مطلب