کلامهای ما غیر از معنا، یک نامه همراهِ خود دارند
چند ماه پیش به افتتاحییهی یک مغازهی «تم تولد» دعوت شدیم. مهمانِ زن و شوهر جوانی بودیم که به تازگی این فعالیت را آغاز کرده بودند.
نشسته بودیم و پذیرایی میشدیم که کُلمن شیشهای شربت در دستان خانم میزبان در حال افتادن بود. او فورا همسرش را برای کمک صدا زد.
همسر به سرعت خود را رساند و کُلمن شربت را گرفت و از فاجعه جلوگیری کرد.
هنوز کُلمن شربت در دستان همسر بود و آنرا زمین ننهاده بود که مسرّانه از خانم میپرسید:
دستتو ببینم، دستتو ببینم، چیزیت نشد؟
از میزان درک و شعور همسر تعجب نکردم، زیرا از ابتدای ازدواجشان دریافته بودم او فردی متفاوت است.
👩❤️👨سوالهایش، نامههایی پنهانی، عاشقانه و مهربانانه همراه داشت که یک گیرندهی مشخص را هدف قرار داده بود.
مغزِ عشقجوی همسرش.
❓اگر به عنوان همسر، فرزند، والد، کارمند، همسایه و دوست، هر کلام خود را نامههایی پنهانی به مغز اطرافیان خود بدانیم، چه تفاوتی در ایراد آنها ایجاد میکنیم؟
❔آیا مغز آنها، پس از دریافت نامه، آنرا بازنشانی و به مقصد دیگری میفرستد، یا برای همیشه در بخش بایگانی مغز، ثبت میکند؟
وقتی از محل کار سابقم که در مرکز بخش قرار داشت، به یک دهیاریِ دور افتاده از مرکز، منتقل شدم، برخی از اطرافیانم، این انتقال را به معنای پایین آوردن ارزش من دانستند.
اما من، هنگام دریافت نامهی بی ارزشی از مافوقم، فوراً نامه را بازنشانی و حتی تاریخ و زمان نامهی رسیده را نیز در مغزم ثبت نکردم.
زیرا گیرندهی این نامهها، من نبودم.
❓چرا دفتر ثبت مغزم را پر از کلامنامههایی اینچنینی کنم که آدرسی مخدوش دارند؟
مغز من تنها آنهایی را دریافت میکند که حاوی اطلاعات مفید، احساس ارزشمندی و دوست داشته شدن است.
هر کلامنامهای که فاقد این معناها باشد، بی ثبت و امضاء به آدرسی دیگر ارسال میشود.
سگ نگیره ولی جو بگیره-خاطرهای خواندنی از یک جلسه