وقتی هیجاناتم باهم کشتی میگیرند
وقتی برای اولین بار، غواصی را تجربه کردم، تمام هیجانات درونم را در حال کشتی گرفتن با هم میدیدم.
هیجان غالبِ قبل از کلاس آموزشی با مربی سَبزه ولی بامزهی کلوپ، «دلارام» در جریان بود، «شادی» و آنچه پس از کلاس حس میکردم، ترس بود.
حین تعویض لباس، مدام با خود میگفتم: میتونم از پسش بربیایم؟
در قایق، همسفران مدام شوخی میکردند تا این لحظات پر دلهره را سپری کنیم. البته که وقتی ترس به دل آدمی رخنه کند، سایر هیجانات تنها میتوانند گوشهای از تشک کشتی برای خود تمرین کنند و این ترس است که بازیکن اصلی است و میخواهد به هر نحوی «لذت» را ضربه فنی کند.
گروه اول و دوم به درون آب رفتند. یکی از همسفران، پدر نوجوانی بود که حین برگشت به دریا، آب زیادی درون حلقش رفت و عملا به جهت ترسی که کاملا بر او غالب شده بود، از ادامه غواصی منصرف شد.
دیدن این قالب تهی کردن، پیروزی ترس را برایم قطعیتر میکرد. اما اعتقادی هم جاری بود که لذت، میتواند لحظات آخر، تکنیک مخصوصی انجام داده و حتی مربی را هم شگفتزده کند.
آماده شدم برای لحظه برگشت به آب…
در لحظه غوطهور شدنم درون آب، هنوز ترس در حال برنده شدن مسابقه بود که دستم را در دست فرشته نجاتم، «دلارام» دیدم.
دلارام، با این جملات آرامم کرد: هیچی نیست، نگران نباش، من اینجام، آروم باش، نفس بکش، نفس بکش، سرتو ببر زیر آب، تمرین کن، لبتو غنچه کن. آمادهای؟
هنوز آماده نبودم، اما چون ترس نتوانسته بود امتیاز کسب کند، گفتم: آره، بریم.
با رفتن به زیر آب و تنفسهای عمیق و درست، ترس 5-10 مغلوب لذت شد. مربی او را کنار تشک برد. تلاش میکرد که دوباره خود را گرم کرده و اجازه مسابقه با لذت را پیدا کند.
اما مربی به جهت شکست سنگین و ضربه فنی شدنش، دیگر نمیخواست به او فرصت بدهد.
لذت که از ترس بُرد، شادی، عشق، شگفتی و علاقه به ماندن زیر آب بود که بُرد مسابقه را به لذت تبریک میگفتند. آنها او را قلمدوش کرده و دور تشک کُشتی و کل سالن گرداندند.
دلارام دستم را به صخره نزدیک کرد که به آن بچسبم تا بتواند عکس و فیلم بگیرد.
عکسها که تمام شد، مرا با خود به دیدن صخرههای مرجانی و ماهیها برد.
دست دلارام که از دستم رها میشد، ترس خود را به بقیه نزدیک میکرد تا به شادی تَنه بزند. اما دوباره که دستش را حس میکردم، ترس دور میشد.
💃وقتی بالا آمدم، حس مهمانی را داشتم که از جشن باشکوهی بیرون انداخته شده، اما چون فیض کافی و وافی را از جشن برده، شاد و خرم به سمت خانه میرود.
❓با توصیفاتم از کُشتی هیجاناتم در تجربه غواصی، آیا حاضرید آنرا امتحان کنید؟