جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کام و آغوشِ جایگزین

کام

مدتی است با یکی از کوچ‌هایی که به طریق تصادفی با او آشنا شدم، جلسات هفتگی برگزار می‌کنم. این جلسات به طریق کوچینگی برگزار می‌شود و از آنجا که هر دوی ما کوچ هستیم، در تلاشیم در این جلسات به یکدیگر در خصوص مسائل فردی و کسب‌وکاری کمک رسانده و هم‌افزایی خوبی را شکل دهیم.

این جلسه قرار بود در خصوص سازوکار ترک عادت سیگار آقای س.ر باشد.

از ابتدا تلاش کردم حول محور موضوع، به واشکافی مانع‌های ذهنی و رفتاری ترک عادت سیگار بپردازم.

از او خواستم روزی بی‌سیگار را تصور کند. قبل از این سوال، تنفر از سیگار، او را علاقه‌مند به ترک کرده بود، اما با این سوال، خلا بزرگی از آرامش را پیش روی خود می‌دید.

تقابل حضور عشق و نفرت همزمان، آن لحظه در چهره‌اش عمیقا مشهود بود.

پیش از این به افراد سیگاری حین کام گرفتن و فرو بردن دودِ سیگار به ریه‌شان دقت کرده بودم. اکثر آنها یا چشمان خود را می‌بستند یا توجه کاملِ خود را به سمت سیگار می‌دادند. حین چشم بستن یا دقت به دود، لذت عمیق ترشح دوپامین به وجودشان وارد می‌شد و باعث می‌شد علاقه پیدا کنند، باز هم این لذت را تجربه کنند.

آقای س.ر دریافته بود که کام گرفتن از سیگار برایش لذت‌بخش‌ترین قسمت ماجرای این عادت است و حتی اگر از کل این عمل هم منزجر شده باشد، جایگزینی برای این لذت تدریجی و عمیق ندارد.

یاد خاطره‌ای افتادم که چند ماه پیش در کانال تلگرام، آنرا عنوان کرده بودم.

دکتر تغذیه به یکی از نزدیکانم در خصوص یافتن جایگزینی برای سیگار پیشنهادی داده بود. به شیوه بارش فکری از او خواستم، پیشنهاد دکتر را حدس بزند.

پیشنهاد دکتر تغذیه این بود:

کتاب و اعتیاد به آن، می‌تواند جایگزین مناسب، مفید و بی‌خطری برای سیگار باشد.

ما در ادامه در خصوص دوستی با کتاب صحبت کردیم و آقای س.ر اذعان کرد که چندان توجهی به دوستی با کتاب نداشته است و کتاب‌ها را تنها برای منفعت دانشی که دارند، می‌خوانده است.

گویی آنها را در زمره افراد بسیار محترم و شق و رقی در ذهنمان تصور می‌کنیم که تنها باید با احترام با آنها برخورد کرده و نباید در لحظات دیگر مزاحم وقتشان شویم.

وقتی آنها را تنها برای دانش درونشان می‌خوانیم و تصوری از دوستی عمیق و لذت بردن از کتاب‌ها نداریم، گویی می‌ترسیم دست روی شانه‌ی کتابمان بگذاریم و به خود نزدیک کنیم.

دست روی شانه کتاب گذاشتن یا در آغوش گرفتنش یعنی صمیمیت.

وقتی دست روی شانه‌اش گذاشته و در آغوشش بگیریم، می‌توانیم کام لذت‌بخشی از آن گرفته و کتاب را جایگزین هر عادتی قرار دهیم.

کتاب «آدمی همان است که می‌خواند» در فصل لذت‌های متناقض خواندن نیز به این مجذوب شدن اشاره می‌کند. او تصویر خواننده‌ی منفردی که مجذوب کتاب شده را، همچون معتادی گرفتار شده می‌بیند که خود را در کتاب طوری گم کرده است که پیدا شدنی نیست و احتمالاً چنان از خود بی‌خود شده که زمان برایش متوقف می‌شود.

لذت‌های متناقض خواندن حین تمرین و تکرار اتفاق می‌افتد و انتظار رسیدن زود هنگام به آن، شبیه به انتظار تولد نوزاد پس از عمل لقاح است.

 

برایتان کامی لذت‌بخش؛ آغوشی دلگرم‌کننده و شانه‌ا‌ی گرم، از کتاب را آرزو می‌کنم.

قابلیت خننک‌کنندهکتاب-قسمت 12 را شاید دوست داشته باشید

مسافران کاغذی من– کتاب قسمت 13 را شاید دوست داشته باشید

نوشیدن قطره‌ای کتاب‌ها، قسمت 15 کتاب است شاید دوست داشته باشید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید