وقتی در کتابهای رایگان عیدانهی طاقچه، با «آدمی همان است که میخواند» مواجه شدم، در دریافتش درنگی نکردم. در زمانهایی که هیچ کاری برای انجام نداشتم، آدمی، هدف بازکردن طاقچه بود.
اما بعد از خواندن نیمی از کتاب، متوجه شدم به نسخه فیزیکی آن نیاز مبرمی دارم.
«آدمی همان است که می خواند»، با نام خود، اشاره به پیوندی ناگسستنی میان کتاب و هستی انسان دارد.
زیرا خواندن، علیرغم اینکه کاری ساده به نظر میآید، چندان هم سهل و پیشپا افتاده نیست.
آنکه خواندن را در کلاس اول ابتدایی میآموزد، ممکن است در سواد خواندن در همان سطح ابتدایی بماند، حتی اگر مدارج عالیه، به دیوار خانهاش آویزان باشد.
سواد خواندن مرتبهای فراتر از سوادی است که طی اصولی مرسوم در مدرسه آنرا فرا گرفتهایم.
رابرت دییانی، در این کتاب به نحوه خوانش متون داستانی و غیرداستانی اشاره میکند، تمام خواندنهای سابق خواننده را به بحث میآورد، هر دو نیمکره مغز را با به تصویر کشیدن واژه، به صحنه میآورد تا هر چه را تاکنون میخواندیم، مطالعه بنامیم.
حال آنکه خواندنی که او مدنظر دارد ما را با آن آشنا کند، خواندنی است که صدای نویسنده، نداهای درونی نویسنده، منظور واقعی نویسنده، فضای فکری نویسنده و بطور کلی اصول اخلاقی خواندن است.
آیا اینطور تا پیش از این میخواندیم؟
آیا به گفته والدن «کتابها را باید با همان تانی و ملاحظهای که نوشته شده، بخوانید.» میخوانیم؟
«آدمی همان است که میخواند»، از خواندن و پرسیدن و خواندن در پی کشف حقیقت شروع میکند، در پی متون غیرداستانی میرود، وارونگی شعر را تفسیر میکند، به جستار سر میزند و لذتهای متناقض خواندن را معرفی میکند تا در جوار دیدن تمام مناظر بزرگراه خواندن، بهرههای متفاوت هر کدام را نیز متوجه باشیم.
رابرت دییانی، خواندن را نه صرف تامل و اندیشه در متن و انفعالی در حد تامل، که خواندن را یک عملیات متحرک، کنش و واکنشی به تصویر میکشد.
آدمی برای خواننده، شنونده و حتی نویسنده، پیامهای متفاوتی دارد. او نقد، تفسیر و بررسی را در ظرفهای مخصوص قرار میدهد تا هر بند و پاراگراف یا قطعه شعری را در ظرف مخصوص خودش قرار دهد و از آن سخن بگوید.
دییانی، در تلاش نیست، انتزاعی و کلیشهای خواندن را عملی صرفا خوب توصیف کند.
بلکه برعکس، او تلاش میکند با پادرمیانی نمونههایی بدیع، تشنگیِ خواننده را به عطشِ خواندن تبدیل کند.
نویسنده در بخش یک و پس از تفسیر شعر ترمیم دیوار رابرت فراست، به تفسیر سخنرانی بروتوس، قاتل ژولیوس سزار در مقابل سخنرانی مارک آنتونی در نمایشنامه ژولیوس سزار اثر شکسپیر میپردازد و در میانهی آن منطق جذابی را بیان میکند.
بروتوس در نطقی غرّا، پس از قتل سزار، خود را ستایش نمود و مقتول را شایسته مرگ دانست. او در این نطق، مردم را پیروز آزادی که او باعثش شده، معرفی کرد و تلاش کرد جاهطلبی سزار را علت مرگش عنوان کند تا با فرافکنی متبحرانه، میانبری به سمت مبرا نمودن خود از گناه قتل باز کند.
اما مارک آنتونی، افشاگری را که زیر تابوت سزار مخفی شده بود، بیرون کشید. او جاهطلبی سزار را که دستاویز بروتوس بود، بارها با مثالهایی به سخره گرفت و در پایان انصاف را فرا خواند که میان جانوران درندهخو گریخته است.
رابرت در ادامه میافزاید:
سخنرانی آنتونی بر خلاف بروتوس، طرحریزی شده تا شنوندگانش را به انجام ترغیب کند، نه اینکه ترغیبشان کند صرفا چیزی که او میگوید را باور کنند.
دییانی، در تفسیر و بررسی این دو سخنرانی، به نکتهای عملی اشاره کرد که از چشم خوانندگان آثار شکسپیر پنهان شده بود.
ادامه دارد…
من چالش صد روزه خود را نیز با این کتاب آغاز کردم که به مرور وارد میکنم
2 دیدگاه دربارهٔ «آدمی همان است که میخواند»
کتاب جالبی بود طاهره جان. ممنون بابت معرفی کتاب.
کتابی، کتاب مفیدی است که به عمل منتج شود نه صرفن ساختن آرشیوی از اطلاعات.
بسیار کتاب جالبی هست