«چالش یا آسایش»
سال سوم دبیرستان بودم که بصورت جدی درسخواندن را آغاز کردم. کتابهای تست، حل المسائل، جزوهها و تمرینهای کلاسی تمام لحظههای زیستنام بودند.
خلاصه بودم در حل کردن، یافتن جواب و یادگیری تستها و سوالهای جدید.
حسِ آرامش وجود حلالمسائل برای دروس تخصصی، گاهی مرا از دقت و کاوش بیشتر برای یافتن راه حل تستها باز میداشت،
علاوه بر اینکه تستزدن در زمان کم مهم بود و صرف زمان بیشتر برای یک تست مساوی با از دستدادن زمان برای تستهای آسانتر.
حلکردن سریع، یادگیری از طریق چشم ها بدون استفاده از دست و انجام مراحل و مهمبودن وقت، برهانهایی برای عجلهداشتن به فتح قلههای زندگیام بودند.
گویی همه زندگیام وقت برای تمرکز، تفکر و کمی حتی تامل نداشتم و همیشه لازم بود که حل المسائلی کنارم باشد تا تمام چالشهای پیشرویم را هموار کند!!
سالها از کنکور و فارغ التحصیلی ام میگذرد و همه روزها برایم فیلمی است که بارها بازپخششده اما تکراری نشده است.
ما برای مواجه با چالشهای زندگی و یافتن مهارت به سراغ درس و کتاب و مدرسه و دانشگاه نرفتیم.
ما تنها برای گذران آن روزها و رویاپردازی برای داشتن روزهای بهتر تستهای متعدد زدیم و زمانی که فهمیدیم روزهای بهتری در کار نیست و زندگی همواره تلفیقی از چالش و آسایش در لحظه است، خط بطلانی بر تمام باورهای مثبت و شیرین گذشتهمان از زندگی زدیم.
مواجه با مشکلات، صبوری برای رفع آنها و یا شکستدادنشان در مواقع لزوم مهارتی نبود که از پس تستزدن نصیبمان شود که کاملا برعکس،
فرسودگی، عجولی، ترس از بد بودن، انفعال و گاهی هم نزاع و از بین رفتن آرامش وجودیمان نصیب شد.
اما اگر چشمی آسایش را برداشته و چشمی چالش را به تلسکوپ نگاهمان به زندگی اضافه کنیم چه میبینیم؟
اضافهکردن این چشمی برای من دورریختن تمام حلالمسائلها بود تا برای هر سوال آزمونهای زندگی تعمق درخوری داشتهباشم و با روش درونیِ خود به جواب نهایی برسم.
دیگر برای یافتن آرامش منتظر روزهای بهتر آینده نیستم بلکه روزهای بهتر را هماکنون از پس لحظه لحظههایی که چالشی را زمین زده و آسایش را در آغوش گیرم، یافتم.
پادکست شجاعت مهربانی یا درد وجدان را احتمالا دوست خواهید داشت