جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

وقتی هوش مصنوعی هم می‌پوکد!

طنز انشا هوش مصنوعی

فرض کنید در 50 سال آینده زندگی می‌کنید و دانش‌آموز سال دوم نظام نوین، در یک مدرسه هوشمند چندمنظوره هستید.

معلم انشا هنوز منقرض نشده و این اجازه را دارد که هر دفعه یک موضوع کسل‌کننده به شما و همکلاسی‌های اجوج و ماجوج‌تان بدهد تا با آن بازی کرده و متنی را پیش چشم همه بخوانید.

فرض بر این است که رسم انشا‌نویسی و انشاخوانی را مدارس همچنان نگه داشته‌اند و به شدت به آن نیز پایبندند.

فقط امشب را فرصت دارید که حساب انشا را یکسره کنید، اما مغز عجولتان، علاقه به نوشتن هیچ خزعبلی از خود ندارد.شب با بی‌رحمی در حال جمع کردن بساط روز است. او همچون مامور شهرداری خشمگینی است که هیچ مروتی در برخورد با زنی فقیر با وسایلی حقیر ندارد، روز را پشت ماشینش قرار می‌دهد تا به اندازه یک شب بازداشتش

کند.

شما نگران روز هستید و از خشم شب نگرانتر. زیرا که وقتی فردا، روز آزاد شود، شما باید پیش چشم همکلاسی‌ها و معلم، متن درخوری بخوانید و قلمِ همچون صدف خود را که به معرض نمایش بگذارید.

از آنجا که هوش مصنوعی و استفاده از ابزارهای اینچنینی بسیار رایج است، سری به آنها می‌زنید. اما موضوع معلم موضوعی نیست که آنها هم بتوانند در موردش اطلاعاتی را پیدا کرده و مطلبی برای شما سرهم کنند.

موضوع معلم، ادامه دادن این جمله است:

صبح که از خواب بیدار شدم، اینترنت قطع شده بود و من …..

وقتی هم‌اکنون اینترنت با سرعتی زیاد، وارد زنانه‌ترین، مردانه‌ترین، سخیف‌ترین و خصوصی‌ترین مسائل ما شده و همچنان هم می‌شود و وقتی اگر ما در ذهنمان به دنبال موضوعی بگردیم، ناگهان آنرا اولین پست اینستاگرام خود می‌بینیم، 50 سال آینده، چطور می‌توانیم روزی را با قطع شدن اینترنت تصور کنیم؟

گویی قطع شدن اینترنت، همچون تمام شدن نور خورشید، غیرقابل تصور و دور از ذهن می‌نماید.

هیچ هوش مصنوعی هم قادر به تصویرسازی آن با تمام تکنولوژی پیشرفته‌اش تا آن سال نخواهد بود.

برگردیم به تصور.

شما همچنان همچون ..ری در گِل گیر کرده که نه، مانند گُلی در گِل فرورفته، در حال دست و پا زدن برای نوشتن در مورد آن روز هستید. شاید باید دفتر خاطرات قدیمی مادربزرگِ مادربزرگتان را (اگر به ارث برده باشید) باز کنید.

حالا باز هم تصور کنید آن دفترچه را دارید و این مادربزرگ فرهیخته، دفتر یادداشت روزانه هم داشته و همه کارهایش را در آن یادداشت می‌کرده است.

دستی به میان دفترچه می‌زنید و تاریخی در اواسط تابستان را باز می‌کنید.

جمله ای را می‌بینید، حسابی شگفت‌زده می‌شوید زیرا آنچه می‌خواستید پیدا کردید. جمله این است:

صبح از خواب بیدار شدم و دیدم برق نداریم.

انصافا در آن لحظه، دیدن این جمله، چه میزان شادی به درونتان وارد می‌کند؟ همچون ..ری که به او تی‌تاپ داده‌اند که نه، همچون…

ادامه این جمله با شما…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید