هورا حین رکاب زدن

مدتی بود که برای خریدن کفشی تازه برای مهدیار تعلل می‌کردیم. هر بار بهانه‌ای یا موردی پیش می‌آمد و نمی‌شد.

جمعه که فهمیدم دیگر تنها یک کفش برای پوشیدن دارد و کفش سابق دیگر حاضر نیست پاهای بزرگ شده‌ی مهدیار را تحمل کند؛ از همسر جان خواستم تا شنبه فکری برای او کند. کفشی هم که سال گذشته از کیش، برای

سال تحصیلی جدید خریده بودیم، مکان مناسبی برای غلت زدن پایش بود، نه پوشیدن ساده.

آنها ساعت ۸:۳۰ شب با کفشی نو رسیدند و قرار شد از امروز هم، مهدیار کفش نو را بپوشد.

از دیشب هر بار که نگاهشان می‌کنم، حس تازگی به وجودم سرازیر می‌شود. کفش را مهدیار قرار است بپوشد، اما انگار من برای نو بودنش، ذوقی بدیع دارم.

ذوق و تازگی سوار سرسره‌ای هیجان‌انگیز می‌شوند و دستان یکدیگر را باهم برای کشیدن هورا بالا می‌برند و از سرسره پایین می‌آیند.

اما این هورا، همیشه برای کفش و کیف و لباس نو نیست، وقتی باوری جدید، فکری بدیع یا تصمیمی نادر می‌گیرم نیز، هورای مخصوصی، درونم جاری می‌شود.

🚴🏻آخرین تصمیم ابتکاری‌ام، دوچرخه‌سوار شدن بود. انگار ذوق و تازگی بازهم سوار سرسره شده‌اند و هورا می‌کشند. اما این بار هورا کشیدنشان را حین رکاب زدن می‌شنوم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا