قسمت چهارم: برادر گمشده
برادر استقلالیِ ما، شارژ زود تمام میکرد و مادر چندان از دستش راضی نبود. درواقع او فرزندِ بدقلق و تهتغاری خانواده بود که نیاز به محبت و سرکشی بیشتری نیاز داشت که مشغلهِی مادر، چندان اجازهای به عرض اندام این لوسبازیها نمیداد.🤤
شاید فکر کنید مادر سنگدل بود که سرپرستی برادر استقلالیمان را به پسرش داد. اما اینطور نبود، دیگر نگهداری از او هیچ فایدهای که نداشت، گاهی آزاردهنده نیز میشد!
پسر که دیگر کلاسهای بیفایده آنلاینِ زبان را وداع گفته بود، از برادرمان برای دیدن فیلمها استفاده میکرد.
اما او هم در رسیدگی به برادرمان چندان موفق عمل نمیکرد و نالههای گرسنگیِ برادر، تاب و توان ما را هم میگرفت.
🥀اکنون که این خاطرات را مینویسم، از سرنوشت برادرم هیچ اطلاعی ندارم و از شما خوانندگان این خاطرات میخواهم در صورتی که مادرم را دیدید، با رساندن سلامی به او، جویای احوال برادر گمشدهام باشید.
حتی عکس مناسبی هم از او ندارم که در اختیارتان قرار دهم تا درصورت مشاهده، ما را از سلامتیاش مطلع کرده و خانوادهای را از نگرانی خارج کنید.
📷عکس زیر تزئینی است و تنها بدانید که روپوش برادرم، آبیِ خوشرنگی بود.
هندزفری-قسمت سوم
هندزفری-قسمت دوم
هندزفری-قسمت اول