قسمت دوم: خواهری از جنسِ من
هرکاری کردند، راضی نشدم به لپتاپِ قدیمیِ مادر وصل شوم. مالِ پدر بهتر بود. لپتاپ مادر کمی قدیمی است و من حاضر نبودم امکانات تازهای که رویم به کار رفته بود را فدای اتصال به لپتاپی قدیمی کنم.
ترجیح دادم وصل نشوم.
هفتهای دوبار با لپتاپ پدر به کلاس وصل میشدم و از میزان کارم راضی بودم. تا اینکه مادر تصمیمی تازه گرفت. او از طرز کار من خوشش آمد و تصمیم گرفت برایم به فکر خواهری یا برادری باشد.
انتظارم چندان طول نکشید که خواهری کنار خودم دیدم. تفاوت چندانی با من نداشت و تنها از رنگ قرمزش فهمیدم که خواهری شیرین و دوستداشتنی است.
ما اکثر اوقات از هم جدا بودیم. من را پسر و خواهرم را مادر استفاده میکرد.
تا اینکه پسر اعلام کرد که دیگر نمیتواند براحتی از من استفاده کند. البته تقصیر من نبود، مدام وُل میخورد و من از گوشهایش میافتادم.
گویی مادر از خدا خواسته بود که او دیگر من را نخواهد.
مادر سرپرستی هردوی ما را پذیرفت و من و خواهر دیگر همیشه کنار هم بودیم. مادر ما را یکی در میان استفاده میکرد و ما فرصت کنار هم بودن را برای پرسوجو از حال هم مغتنم میدانستیم.
خواهر کمحرف و محجوب بود و من همش حرف میزدم.
اما یک از روزها، یکی از گوشیهای خواهر از کار افتاد. مادر او را در کشو گذاشت و فکر کرد که دیگر کار نمیکند. من مدتی تنها بودم و در تنهایی با خود دردودل میکردم.
🌺اما این تنهایی هم چندان طولی نکشید و خیلی زود مادر اتفاقی، خواهر را روشن کرد. خواهر به کار افتاد و ما دوباره کنار هم بودیم.
هندزفری -خرید من-1 قسمت اول
هندزفری-عذاب-وجدان-3 قسمت سوم