نوازش پس از تولد
اول آذر است و دیگر سرکار نمیروم. در آخرین نوبت، دکتر دو تاریخ پیشنهاد داد: 11 آذر یا 14 آذر.🤰
11 را به دلیل اینکه روز تولد کسی است که از او متنفرم، حذف کردم و فورا 14 آذر را به دکتر پیشنهاد دادم.
نگران کامل شدن ریه و اعضای دیگرش هستم. آخر، هنوز هفته چهلم نرسیده و دکترم میخواهد پایان هفته 38 بچه از من بگیرد.
شاید فکر میکند این بیرون برایش بهتر است. البته که خودم هم دلم میخواهد زودتر بدنیا بیاید تا ببینمش.
او اولین نوهی پسرِ خانواده خودم و نعیم است.
اسمش را هم خودم انتخاب کردم و بسیار هم آنرا دوست دارم.
شب پنجشنبه و شب 14 آذر است. نعیم دستِ پُر رسید. هدیه تولد امیررضا را قبل از به دنیا آمدنش داد.
موبایلی با سیستم عامل اندروید که میتوانستم به Wi-Fi خانه وصل و با نرمافزار وایبر به همکلاسیها و آشنایان، بدون هزینه، پیام بدهم.
مدتی قبل به او گفته بودم که دلم میخواهد موبایلی جدید داشته باشم تا بتوانم وایبر نصب کنم.
🤳موبایل را راه انداختم و حدود 10 شب خوابیدم.
14 آذر است و 7 صبح بیمارستان رسیدیم. مادر هم رسید و پذیرش شدیم تا اولین مادرِ دکترم که دختردائی مادرم هم هست، باشم.
بیهوشی کامل به درخواست خودم انجام نشد تا وقتی امیررضا به دنیا آمد، اولین نفری باشم که او را میبینم.
ساعت 9 است و وارد اتاق عمل شدم.
از نواری آلومینیومی که میان چراغ های برق اتاق عمل بود، نحوه پاره شدن شکم و بیرون آوردن امیررضا را شبیه به تصویرهایی که به جهت نت ضعیف مخدوش میشود، میبینم.
این مخدوش شدن کمک میکند که رنگهای قرمزی که همیشه از آنها وحشت دارم، به خوبی نبینم و تاب بیاورم.
دکترم امیررضا را از پشت نشانم داد. صورتش را ندیدم و بیهوش شدم.
در اتاق عمل به هوش آمدم. سوالات سادهای میپرسند. اسم؟ تحصیلات؟ وقتی درست جواب دادم! اجازه دادند که به اتاق اختصاصیام بروم.
لبخند نعیم و شادیاش از تولد امیررضا، در نگاهش پیدا بود.
🌷آنرا با نوازش موهایم به من نیز هدیه کرد.
پ.ن: این مدلی خاطرهنویسی است که زمان به عقب برمیگردد و خاطره به زبان حال آن لحظه نوشته میشود.
4 دیدگاه دربارهٔ «تولد امیررضا-نوازش-1»
چه شیوهی جالبی بود طاهره جان. اتفاقن قبل از اینکه به پینوشت پست برسم نظرم به این شیوه جلب شد و خوشحال شدم که پینوشت رو هم داشتی. دوست دارم تجربش کنم. مرسی ازت❤️👏
آره شیوه جذابی هست برای خاطره گویی چون باعث میشه دقیق در همون لحظه وارد بشی و بنویسی
همیشه میشنوم که اون لحظه که اولین بار نوزاد رو میبینی همه سختیهای ۹ ماه قبلش یادت میره. این لحظه رو برای همه اونایی که هنوز مادر نشدن از خدا میخوام قسمتشون کنه. خاطره قشنگی بود
ممنونم آره خیلی ان شالله همه تجربه کنند