جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نفسی که بوی هوا نمی‌هد

نفس هوا

نزدیک مدرسه‌ی پسرم خانه‌ای قدیمی قرار دارد. خانه‌ای که در تابستان، رد شدن از کنارش، بوی انجیر به مشام می‌رساند. خانه درختانی دارد که انگار سال‌هاست نفسی را کنار خود حس نکرده‌اند.

بنا به قدری قدیمی است که تمام شیشه‌ها و پنجره‌هایش شکسته‌اند و انگار خانه نیز مانند صاحب اصلی‌اش سالهاست نفس نمی‌کشد.

هیچگاه انجیر دوست نداشتم و تنها گاهی هوس خوردنش را می‌کنم، اما رد شدن از کنار این خانه و بوی انجیرهای رسیده‌ای که تا چند قدمی به سمتم پرتاب می‌کند، دلم را در خودش حبس می‌کند.

چند وقت پیش وقتی با امیررضا و مهدیار از کنارش رد می‌شدیم؛ موش کوچکی کنار درِ فرسوده و کوتاه قامت خانه، نگاهمان کرد. در حال جویدن نانی بود که متوجه ما شد. من بدون اینکه ترسم را از این موجود کوچک نشان دهم، پا تند کردم و از کنارش گذشتیم.

انگار خانه هم اکنون متعلق به این جانوران موذی شده است. آنها شبیه به مستاجرانی هستند که پس از سال‌ها نگهداری از خانه، دیگر مالک شده‌اند.

سهم انجیر و میوه‌های دیگر که هر ساله می‌رسند و به زمین می‌افتند، بی‌زحمت به همین جانوران می‌رسد.

اما حس می‌کنم روح صاحب اصلی خانه، میان درختان میوه‌اش پر می‌کشد و به آنها را انگیزه‌ی زنده ماندن می‌دهد.

درختان نیز با نفس همان روح که سالهاست هوا شده، بار می‌دهند.

شاید تنها به امید. امید به روزی که دوباره نفسی را حس کنند که بوی هوا* ندهد.

 

*«وقتی نفس هوا می‌شود»، نام کتاب جذابی است که سال گذشته خواندم و خودسرگذشت پزشک جراحی از معنای زندگی و مرگ است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید