پایان ساعت اداری بود. ندایی درونم میگفت:
زیپ داخلی کیف را باز کن و نگاهی درونش بینداز.
کنار خودکارها و مُهر، دستم به چیزی خورد که ناشناخته بود. انتظار هر چیزی را داشتم جز فلش. در ناامیدانهترین حالت ممکن، فلش، به آغوشم برگشته بود.
❓چطور ممکن بود؟ من کل کیف را خالی کرده بودم و و برعکس تکانده بودم.
انگار حدس دیروزم درست بود. او به خاطر اینکه من بارها درخواست مرخصیاش را نپذیرفته بودم، تصمیم به آغاز یک بازی ناجوانمردانه با من گرفت.
او از عصر چهارشنبه تا ظهر شنبه، بدون اطلاع قبلی به مرخصی رفت تا به من ثابت کند میتوانددر گوشهای دنج بماند و از ته دل به من بخندد.
این بار نیز خواندن چندین باره سوره نصر باعث شد، فلشم از ادامه مرخصیاش منصرف شد و به سر کارش برگردد.
این بازی را فلش آغاز کرد و خود نیز پایان داد. من بازی را باخته بودم اما چندان حس ناراحتی از باختم نداشتم.
بازی گم شدن وسایل، از آن بازیهاست که علاقهای به شرکت در آن ندارم، اما گاهی مجبور میشوم. البته اجبار، باعث نمیشود که تلاشی برای یادگیری قاعدهی بازی نکنم.
زندگی همان بازی است که دنبالش هستیم.
وقتی امیررضا پسر بزرگم، هنگام فوتبال و یا بازیهای دیگر برای بردن و باختن آن عصبانی میشد، یک جمله به او میگفتم:
این یک بازی است. جدّی نگیر و لذّت ببر.
❓آیا خودم در بازیهای زندگی، قاعده «جدّی نگیر و لذّت ببر» را اجرا میکنم؟
ما در هر واقعهای از زندگی درون یک بازی متفاوت قرار داریم. بازی فلش برای رفتن به مرخصی، نشستنِ من روی صندلی ذخیرهها بود که صبوری را تمرین کنم.
اگر من به جای صبوری، ناله سر میدادم و به آسمان و زمین ناسزا میگفتم، میتوانستم صدای درونیام را برای باز کردن زیپ، بشنوم؟
هر بازی که در آن هستید را جایی بنویسید.
❓ قاعدههای هر بازی را بلدید؟
❓وقتی در حال بازی هستید «جدی نگیر و لذت ببر» را تمرین میکنید؟
قسمت اول گم شدن فلش_ سوار بر تاب صبوری
4 دیدگاه دربارهٔ «ندای درونی، لذت بیرونی»
دقیقن همینطوره . چرا واقعن!
آیا اونا واقعن با ما شوخی دارن و یا اینکه ما آنقد عجولانه بدنبالشون میگردیم که نمیبینیم اونا رو.
ولی مثل اینکه اشیا این بازیها رو با ما دارن . من نیز اغلب اونا رو وقتی پیدا میکنم که اصلن انتظارش رو ندارم.
چقد جالب با اشیا ارتباط برقرار میکنید و چه قشنگ گفتین که آرامش باعث میشه ندای درون رو بشنویم
آره واقعا باید بازی کرد تا هم لذت برد و هم آرامش داشت
چه جالب من در مورد گم شدن وسایل هربار که دست از تلاش و استیصال برداشتم و سعی کردم ارامشم رو پیدا کنم اون وسیله پیدا شد
آره خیلی جالبه