نامه به «اردلان عطارپور» نویسنده کتاب «مو لای درز فلسفه»
سلام
بیشترین چیزی که مرا ترغیب به خریدن کتاب کرد، نام پر مسمایش بود.
وقتی قرار باشد با موضوع جدی و حسّاسی چون فلسفه شوخی کنیم، شهامت، مهمترین چراغی است که باید در وجودمان روشن باشد که من آنرا لابهلای قلمتان میدیدم.
از میان مفاهیمی که به هر کدام از فلاسفه نسبت داده شده و یا در کتابهایشان آمده، شما مفهوم طنزی را وارد کردید که در بعضی از جستارها بسیار خوشمزه هم میشد.
از میان ۲۱ جستار طنز، من سهتایشان را جسورانهتر و جذابتر یافتم.
گرگ انسان (درباره توماس هابز)
فکر میکنم پس نیستم (درباره دکارت)
باباهاتون میمون بوده (درباره داروین)
بسط بیاندازه جملهها و استفاده از نقلوقولهای افراد سرشناس و غیر سرشناس و ترکیب آنها با موضوعات دیگر از تبحّر و روحیهی قدرتمند طنزپردازی شما نشئت میگیرد.
خوش داشتم در خصوص بعضی فلاسفه که چندان آشنا برای عموم نیستند، توضیحاتی در پاورقی کتاب داده میشد.
شاید بیشترین خندهی من از اِفاضات یک میمون پس از شنیدن نظریه داروین در خصوص پیشنیهی میمون داشتن نسل آدمی، اتفاق افتاد:
«باید با نظریه داروین مخالفت کنیم، زیرا اینها فردا از ما طلب ارث میکنند. میگویند بابای ما هستید خرجی بدهید.»
من با کتاب «افلاطون و پیلاتیپوس به کافه میروند» از مبحث شوخی با فلسفه مطلع شدم.
وقتی دو فیلسوفِ طنزپرداز و نویسندهی این کتاب، توانستند مفاهیم جدی فلسفی را با شوخیهای رایج تلفیق کنند، پس میتوان با جملههای درخشان فلاسفه را نیز کمی بازی کرد.
شاید تصور شود که فلاسفه درون قبر در حال لرزیدن و حرص خوردن است و اگر هماکنون زنده بودند، مانند پزشکان، پرستاران، معلمان و سیاسیون این مزاحهای فلسفی را بر نمیتافتند و بیانیهای در بیان شأن و منزلت فلسفه مینوشتند و حق پایمال شدهشان را مطالبه میکردند.
❓شاید هم تاکنون این بیانیهها را حواله خوابهای شما و نویسندگان کتاب «افلاطون و پیلاتیپوس به کافه میروند» کرده و مورد مرحمت قرار داده باشند؟
❓کسی چه میداند؟
امیدوارم زین پس هم شاهد این بذگوییها با فلسفه باشیم، تا هم ذهنی را با شوخیِ فلسفی، تر کنیم و هم آنرا بهتر بشناسیم.
البته اگر بیانیههای درون خواب، نوید جزا و بازخواست در آن دنیا را به نویسندگان نداده باشد.
نامه به پسری که به آسمان سپرده شد
نامه به لپ تاپ
نامه به دوستی ناشناس
نامه به نویسنده-مغزی خالی از عاطفه
نامه زنی عاشق به همسر سربازش برای رویا
نامه به نویسنده- غیاث