نامهای را که میان کتابهایت قرارداشت، باز کردم. نامه را نیمه تمام گذاشتی و در انتهایش نوشتی:
وقتی برگشتم ادامهاش را مینویسم.
برگشتی که هیچگاه صورت نگرفت. کاش تمامش کرده بودی پسر!
❓دیگر چه مانده بود که به مادری منتظر بگویی؟ حال که نامه نیمه تمامت را میخوانم بهتر است؟
تو حتما میتوانی جوابم را بدهی؟ میان خوابها به سراغم بیا و بگو چه ماند که قرار بود برگردی و برایم بنویسی؟
نامه پُر است از خاطرههای اینجا. خاطرههایی که برخیشان را وقتی که ایران بودی برایمان تعریف کردی. برخی را هم نگفتی و من در این نامه خواندم.
نامهات همچون پنجرهای که دلش همراه باد است، باز مانده و من همچون پردهای که نمیداند به ساز کدامشان برقصد، رها شدهام.
❓چرا نامه را تمام نکردی؟ من با این چرا، چگونه بی تو ادامه دهم؟
❓آن حرف نگفته چه بود؟
میخواهم این نامه را نیز مانند تو با نگفتهای به پایان برسانم.
دستم نمیرود که برای گیرنده بنویسم:
بهشت زهرا، قطعه…
در قسمت گیرنده فقط مینویسم:
تو
تو که میدانم به جای گوشهایت با قلبت میشنوی. پس با همان قلب مهربان به من بگو پایان نامت را.
پ.ن: این نامهای خیالی از مادری به فرزندی است که در پروازی ناسرانجام به آسمان پرواز کرد. ادای دینی است به تمام مادرانی که فرزندانشان را در آسمان، به آسمان سپردند.
نامه به لپ تاپ
نامه به دوستی ناشناس
نامه به نویسنده-مغزی خالی از عاطفه
نامه به نویسنده-روحِ لرزانِ فلاسفه و نوید جزا
نامه زنی عاشق به همسر سربازش برای رویا
نامه به نویسنده- غیاث
نامهی خود رویائی به خود واقعی