سلام
حال همه ما خوب است. چه باور کنی و چه باور نکنی. شاید خودمان هم باورمان نمیشود که میگوئیم خوبیم. شاید همین باور است که تاکنون زندهمان نگه داشته است و شاید لازم است کمی از خود دور شویم تا مطمئن شویم که آیا واقعا خوب هستیم یا نه!
صداها اینجا تنها مرکز توجه است. شاید هم صداها به تازگی حکمرانی را در دست گرفتهاند و ما بیخبریم. ما با صداها بیدار میشویم، با صداها حرکت میکنیم و با صداها وقتی هنوز آرام نگرفتهاند، به خواب میرویم.
شاید عجیب باشد که این مدت به با صدا خوابیدن، بیشتر از بیصدا خوابیدن عادت کردهایم. اگر شبی هنگام خواندن قصه، صداها قطع شود، نگران میشوم و پرده را کنار میزنم.
رابرت میپرسد:
خبری هست مامان! رسیدند؟
میگویم: نه فقط نگاه کردم که ببینم ماه امشب به آسمون سرزده که بهتون نشون بدم، یا بازم ابر، مهمونیِ ماه رو بهم زده!
از خودم بدم میآید که به او دروغ میگویم. ترجیح میدادم که راستش را بگویم.
اما اگر این راست اجازه ندهد که او بخوابد، من نیز نمیتوانم به مهمانی رویا بیایم و تو را ببینم.
من برای مهمانِ تو شدن، به او دروغ میگویم.
چاره چیست؟ شاید مادر خودخواهی باشم.
خدا میبخشد. تو چطور؟ مرا میبخشی؟
آخرین بار گفتی:
راست، فقط راست نجاتدهنده است، بچه ها را در نبود من، با راستی بزرگ کن. آنها راست را حتی تلخ، باور کنند، هیچ دروغی آرامشان نمیکند.
وقتی نمیتوانم برای بیصدایی دلیلی بیاورم، مجبور میشوم که پای ماه و ابر را وسط بکشم تا باور کنند.
شاید آنها نیز مقصرند که حضورشان را به شب انداختهاند. اگر روزها و در روشنی سر بزنند، من یا باید بهانهای دیگر جور کنم و یا واقعیت را بگویم.
به نظرت رابرت متوجه دروغ من نمیشود؟
وقتی دستانم برای کنار زدن پردهی پنجره میلرزد، یا وقتی صدایم نیز در پسلرزه دستانم قرار دارد؟
مطمئنم او میفهمد. اما چیزی نمیگوید تا سکوتش، باورش را به من ثابت کند.
او و دنیل میفهمند که زلزلهی دست و صدای من، بدلیل شوق دیدن مهمانی ماه در آسمان نیست، بلکه برای ترس از مهمانان ناخواندهای است که میخواهند با تفنگ سفرهی میزبان را جمع کنند.
🥀شاید فکر میکند اینگونه حالمان خوبتر میشود.
پ.ن: در ماه می ۱۹۴۰ آلمان به فرانسه حمله کرد و پس از ۱ ماه، آنرا اشغال کرد. این نامهی خیالی در این ۱ ماه، توسط زنی عاشق، برای همسرش که سرباز جنگ است، نوشته شده است.
نامه به پسری که به آسمان سپرده شد
نامه به لپ تاپ
نامه به دوستی ناشناس
نامه به نویسنده-مغزی خالی از عاطفه
نامه به نویسنده-روحِ لرزانِ فلاسفه و نوید جزا
نامه به نویسنده- غیاث