میله پرش زندگی من
فصل 9 کتاب مربیگری به سبک بازی درونی به مکالمه برای انتخاب پرداخته است.
گالوی به مکالمه مربی با فراگیر میپردازد که چگونه میتواند او را به طور واقعی نسبت به آیندهاش متعهد نموده و او را به سطحی از موفقیت فراتر از انتظار خودش برساند.
اما اشاره میکند که ممکن است فراگیر میله پرش را آنقدر بالا ببرد که در شناسایی توانائیهای خود دچار اختلال شود.
این جملات برایم یادآور کتابهای انگیزشی بیپایه علمی بود که توصیه میکنند سقف آرزوهایتان را تا آسمان هفتم بالا برده و تصور کنید که هماکنون نیز در آن زندگی بسر میبرید.🌌
جملات اینچنینی گاه حکم همان میله پرش را دارند که تنها زیر آن ایستادهایم و دستور بالابردن آنرا به عوامل مسابقه میدهیم.
گویی بالا رفتن میله، پرش را امکانپذیر میکند، نه تمرین و همت ما!
اما اگر خریدن رویا از این کتابها و اساتید را کنار گذاشته و پله پله، میله پرش را بالا ببریم، مسیر رسیدن به انتهای ارتفاع میله پرش را در بازه زمانی مناسب و با توجه به توانمندیهایمان دقیقتر میسنجیم.
خرداد ماه که تنیس را بعد از وقفه 2ماهه شروع کردم، هیچ مانع یا سرعتگیری در مسیر پیشرفتم در تنیس نمیدیدم و هر جلسه میله پرشم را بالاتر میبردم تا زودتر به سطح دلخواهم برسم.
اما وقتی از ابتدای مرداد به اجبار تنیس و اسکیت را برای استراحت و مراقبت از دستانم کنار گذاشتم، تمام روزهایی که دستور بالا بردن میله را می دادم، مقابل چشمانم رژه رفتند.
🥀آنچه که بیشتر از همه آزارم میداد، توقف بود که همچنان باید ادامهدهم.
میله پرش به دستور و درخواست من بالاتر رفتهبود.
🌻شاید لازم بود که بجای بالا بردن سطح انتظاراتم در تنیس که باعث میشد از هیچ ضربهی نامناسبی به توپ نگذرم، پیشرفتم در تنیس را با توجه به بدن خشک و بیتحرکم در نظر میگرفتم.
سالها بدون ورزش زندگی کردن، آمادگی لازم را برای حرکات پیچشی و تحرک زیاد ایجاد نکردهبود.
💐حال که ناگریزم تنیس را بجای بازی تنها، تماشا کنم، سقف آرزوهایم را تا آسمان دوم پایین کشیدهام تا واقعبینانهتر به آنها برسم.