مهمانان خوانده یا سرزده؟

مهمان ناخوانده دعوت شده

یکی از عمه‌هام، خیلی زود و ناگهانی ما را تنها می‌گذاشت. شهریور ۹۴ بود که مادر زنگ زد و گفت:

«عمه محترم فوت کرد.»

هیچ وقت نفهمیدیم لحظات آخر به او چه گذشت؟

او با دو نوه‌اش؛ ۴ ساله و یک ساله، تنها بود. وقتی دخترش و آمبولانس سر رسیدند، دیر شده بود و او سرزده و بدون خداحافظی، ترکمان کرده بود.

عمه محترم تنها عمه‌ای بود که در شهر رشت داشتم و تنها کسی هم بود که همیشه سرزده به خانه‌مان می‌آمد.

انگار سرزدگی با تمام رفت و آمدهای عمه عجین شده بود. سرزده به دیدار فامیل می‌رفت و آنروز، سرزده هم به دیدار خدا رفت. حسرت اینکه شاید لحظات آخر می‌توانستیم کمکش کنیم، صدایش را بشنویم و یا دستان گرمش را بگیریم، روی دل‌هایمان ماند.

گاهی که فاصله‌ی سرزدن‌هایش زیاد می‌شد، انگار منتظرش بودیم. می‌دانستیم همین زودی‌هاست که سر برسد.

امروز در میانه‌ی آزادنویسی، حس کردم، بعضی هیجانات پشت دروازه قلبم، منتظر اذن من هستند تا داخل شده و مهمانم شوند.

احساس نگرانی برای برنامه‌های چند هفته آینده، هنوز مهمان دلم نشده است. شاید هفته‌های گذشته تا به تازگی به دلم سر زده و می‌خواهد فاصله‌ی مناسبی بر میان سر زدن‌هایش ایجاد کند. اما امروز انگار خودم دلم می‌خواست، صدایش کنم.

گاهی بعضی از هیجانات پشت دروازه دلمان قرار می‌گیرند و به نوبت در می‌زنند. اگر خودمان پذیرایشان باشیم و در را به رویشان باز کنیم، چند روز، چند ساعت و حتی سالیانی مهمان دل‌هایمان می‌مانند.

اگر از بعضی از هیجانات به خوبی پذیرایی نکنیم، خیلی زود ترکمان می‌کنند و به انتهای صف می‌روند. اما گاهی هم خودمان دروازه را باز کرده و هیجانی را خارج از نوبت به دل راه می‌دهیم.

1.نگرانی، اضطراب، غم، تعجب، شرم، ترس، خشم

یا

2. شادی، آرامش، امید، محبت، افتخار و عشق

مادران همیشه انگار پذیرای احساس نگرانی هستند. آن را در آغوش می‌گیرند، برایش چای می‌ریزند و تا جای ممکن از آن استقبال و نگهداری می‌کنند.

پدران هم خشم را در بغل گرفته و محترمش می‌دارند.

اما هیجان نگرانی برای من، یکی از آن هیجاناتی است که تلاش می‌کنم اگر هم به وجودم در زد و وارد شد، به نحوی از او پذیرایی کنم که احساس معذب بودن داشته باشد و فوراً خود را به راه خروج برساند.

❓شما معمولا پذیرای هیجانات ردیف 1، خارج از نوبت و یا سرزده هستید؟

❓کدام یک از هیجانات بالا و یا خارج از آنهایی که نوشتم، همیشه مهمان دلتان است وهیچگاه تنهایتان نمی‌گذارد؟

عمه محترم انسان دلپذیری بود و ما همیشه تلاش می‌کردیم، به خاطر سرزده آمدن او را معذب نکنیم. او نیز هیچگاه احساس معذب بودن نکرد و همیشه نیز مهمانمان شد.

❓اگر هر هیجانی را مهمانی خوانده یا ناخوانده بدانیم و وجود خود را میزبان، برای هرکدامشان به چه نحوی پذیرایی می‌کنیم؟

❓برای کدامشان به محض ورود نوشابه باز کرده و برای کدامیک، نیامده راه خروج را نشان می‌دهیم؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید