💠وقتی طاقت کاغذهای زیاد را ندارد با کوچکترین فشار، روی کاغذ بالا میآورد.
💠کاش میتوانستم روزهای خوب را به یکدیگر منگنه کنم.
💠حتما باید کسی لای منگنه قرار بگیرد تا حرف بزند؟
💠دستم رفت لای منگنه نگاهت، چگونه بیاثر از آن جدا شوم؟
💠کاغذها همیشه در فشار منگنه قرار میگیرند؟ حال، منگنه آنها را میبوسد یا گاز میگیرد؟
💠منگنه به کازیه تلفن زد که از آویزان ماندن خسته شده و میخواهد کمی بخوابد.
💠میان زورآزمایی پانچ و منگنه، دوست دارم منگنه برنده باشد و زیر بار سوراخ شدن نرود.
💠منگنه از روی میزم گاه روی دست دیگران پر میکشد، انگار دلش میخواهد از اوضاع میز دیگران هم مطلع شود.
💠گاه که بدقلق میشود، سرش را به میز میکوبم، عجب جان سخت است که نمیشکند.
💠منگنه هم به خلال نیاز دارد. غذا که درونش گیر میکند، نمیتواند درست کار کند.
💠منگنه و کازیه روی میزم، دوستانی صمیمی شدهاند، به علاقهشان حسودیام میشود.
خون به روایت کاریکلماتور را شاید دوست داشته باشید