جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آنچه از معجزه سوال پرسیدن آموختم

سوال

در جلسه‌ای با یکی از کوچی‌هایم، موضوع «مهمترین تعهد زندگی» را با او مطرح کردم.

انتهای جلسه قبل، از او خواستم تعهدی در زندگی پیدا کند که فارغ از مذهب، تعصب و عرف، برای همه مناسب باشد و همه بتوانند با دستیابی به آن، زندگی بهتری برای خود بسازند.

قرار شد تا جلسه‌ی بعد به آن فکر کند و باهم گفتگو کنیم.

نیم ساعتِ ابتدای جلسه‌ی بعد به بارش فکری در خصوص موضوع گذشت و آنچنان در فکر بود که دوست داشتم بازهم ادامه دهم. اما حس کردم، مغزش همچون اسفنج خشکی که قابلیت جذب آب را دارد، آماده دریافت است.

او در تعجبی عمیق غوطه‌ور بود و تلاش می‌کرد به جواب نزدیک شود.

جواب‌های متعددی گفت که بسیار نزدیک بود. اما هیچکدام جامعیت کلمه‌ی اصلی را نداشت.

وقتی قرار باشد، بدون دخالت هیچ مذهب، عرف و عقیده‌ای، به موضوعی پایبند باشیم، آن موضوع چه می‌تواند باشد؟

تمام بررسی‌هایش حاکی از این بود که موضوعی اینچنین مهم وجود دارد. پس تمام تلاشش را کرد که دریابد.

تعهدی که از آن حرف می‌زدم، دو کلمه بود. شادمانی درون

نیم ساعت بعدی را در خصوص این تعهد حرف زدیم و عقایدمان را به بحث گذاشتیم.

تعهد به شادمانی درون، چه عایدی قرار بود برایمان به ارمغان بیاورد؟

این تعهد در چه موقعیت‌هایی می‌توانست نجات‌بخش باشد؟

قرار است با یادگیری آن، چه هدیه‌ای به خود بدهیم؟

موقعیت‌های مختلف را بررسی کردیم و دیدیم اگر به این تعهد پایبند باشیم، آسیب‌های کمتری را روانه وجود گرانقدر خود می‌کنیم.

قرار نبود با این تعهد به انسانی بی‌خیال و منفعل تبدیل شویم.

تنها قرار بود سرسره‌ی بد بودن و ناکافی بودن به درون خود را تخریب کرده و سرسره‌ی پذیرش خود در هر شرایطی را از نو بسازیم.

اما این تجربه به من چه آموخت؟

معجزه سوال و ایجاد جذابیت برای یافتن جواب

گاهی از خود می‌پرسم، اگر از ابتدا این دو کلمه جادویی را به او گفته بودم، می‌توانستم، منتظر شگفتی و دریافت عمیقش از موضوع باشم؟

همیشه جوابم منفی است و برای صحه گذاشتن به جوابم، صورت در فکر فرورفته‌اش را یادآوری می‌کنم.

حتی از این سوال و جواب با خودم نیز هدف دارم.

زیرا به من می‌آموزد که بدانم، آن چیزی که می‌دانم حتی در صورت درست بودن قطعی، برای ابراز و تقدیم نیست.

شاید لازم باشد، فرد را به تفکر و حدس تشویق کنم تا برای دانستن تلاش کند، جستجو کند، حین جستجو یاد بگیرد، بیابد و لذتِ یافتن را بچشد.

از آن روز هربار که می‌خواهم این موضوع را برای شخصی توضیح دهم، تلاش می‌کنم آنرا در قفس سوال و ایجاد تعجب قرار داده و از شخص بخواهم، خود به دنبال کلید این قفس بگردد.

شادمانی
شاید حتی او شاه کلیدی بیاید که قفس‌های دیگری را نیز برایش باز کند؟

 

این پست شادمانی قسمت 14 بود. قسمت 13 را هم شاید دوست داشته باشید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید