مراقبت از خودم بدون نقل تلخ
دیروز صبح فرصت شد همراه یکی از اقوام، جهت تعویض روحیه، سری به باغ پدری بزنیم.
نُقلِ تلخ ساعات باهم بودن، حرف از برخوردهای ناراحتکننده، قضاوتهای دیگران و صبوری کردن نسبت به آنها بود که نمیتوانستم با هیچ نوشیدنیِ دلپذیری، آنرا پایین بدهم.
🍬تلاش کردم نُقلِ تلخ را به هر طریقی زیر زبانم نگه دارم تا در زمان مناسب خارجش کنم.
شاید اگر نوشیدنیهایِ فضای گشوده باغ، نسیم ملایم و صدای خنده کودکان نبود، تحمل این نُقل سختتر هم میشد.
شاید تلخی این نُقل، برای بسیاری آنقدر عادی شده که توان تفکیک آن از سایر چاشنیها، برایشان ممکن نیست، اما تشخیص آن برای من، سهل بود.
حین خداحافظی گفتم: «فقط مراقب خودت باش.»
شنیدم: «اگر بگذارند!»
❓اگر دیگران نگذارند، من توان مراقبت از خود را ندارم؟
❓توان «مراقبت از خود» از چه زمانی با اجازه دیگران صورت میگرفت که حال بدون اجازهی آنها، امکان پذیر نیست؟
📚پس از خداحافظی، قول کتابفروشی محبوب نزدیکِ منزل اقوام را به پسرم داده بودم.
حین گشتوگذار میان کتابها و لوازم تحریرها که عاشق رنگ و بوی دلپذیرشان هستم، کارت آموزشگاه سیبستان ادب و هنر رشت را از طرف موسس مجموعه دریافت کردم.
من که با این موسسه از قبل نیز آشنا بودم، دلیل توجهاش به پسر کوچکم را پرسیدم.
مدیر آموزشگاه: «کلمات رو خوب ادا میکنه، ارتباط کلامی خوبی برقرار میکنه»
مدتها بود دریافته بودم مهدیار، هوش بینفردی خوبی دارد و تلاش میکند جایی برای خود، حتی در حد سلام و لبخندی میان آدمها و نگاهشان باز کند.
از توجهاش شادمان شدم و قرار یک جلسه امتحانی را برای مهدیار گذاشتم.
🌻حین برگشت، مهدیار مشتاقانه در مورد کلاس صحبت میکرد و من شادمانه، نُقل تلخ صبحگاهی را برای مراقبت از خود خارج کردم.