چیزی که مدتهاست متوجه شدم این است که یک قهوه گلد معمولی که فوری هم حاضر میشود، من را در اوج خستگی و خمیازه های متعدد ساعت 4 صبح سرحال میآورد.
امروز ساعت حدود 4.5 بود که بیدار شدم. مشغول گشتن میان نوشتهها و کتابها بودم که کارم را آغاز کنم که خمیازه به سراغم آمد.
آب جوش آماده شده را در لیوان ریخته بودم که خنک شده و بتوانم قهوه فوری را درون آب جوش کمی خنک شده بریزم، فورا به سمت آشپزخانه حمله کردم و قهوه را که باید آرام بنوشم، محض اطمینان خاطر، کنار دستم قرار دادم.
قهوه در ماگ هدیه خواهرزادهام وقتی مهمانِ میز شلوغم میشود، به کتابها و وسایلم نگاهی میاندازد و با صدایی رسا میگوید: الان سرحالت میآرم، صبر کن، ببین چجوری سرحال میشی!
راست هم میگوید، نصف ماگم هنوز قهوهای است که میبینم، انرژی و فکر خلاقم در حال یادداشتهای متعدد برای دوره ایست ک قولش را برای دو هفته دیگر به دوستان بینظیر کوچ دادهام.
نوشتنهای پراکنده، پر می شود از ایده، کتابی در اپ طاقچه دارم که نصفش را خواندهام، کتابی در کتابخانه دارم که هنوز نخواندهام، آنها که خوانده ام همه و همه را برمیدارم و کنار دستم قرار دادهام.
حالا دیگر مهمان زیاد دارم و ماگ زیبایم که مهمان سربهزیری است، زحمت را کم میکند.
انرژی به اوج خود رسیده که صدای اذان، فراخوان برای حضور در محضر دیگری را نشانم می دهد.
این وقفه، فکرم را به نحو دیگری شارژ میکند و من به نوشتهها با انرژی متفاوتی بر میگردم.
انرژی ایجاد شده با قهوه، تا انتهای شب مرا سرحال نگه داشته، زیرا زمانم را طوری مدیریت کرده که توانستم به همه کارهایم برسم.
حالا مدیریت انرژی مهمتر است یا مدیریت زمان؟
ویس منتشرشده در کانال تلگرام https://t.me/taherehkhademi
خواب قسمت 8 را شاید دوست داشته باشید
خواب قسمت 6 را شاید دوست داشته باشید
خواب قسمت 5 را شاید دوست داشته باشید