یکی از جذابیتهای جدید و مهم زندگیام، گشتن میان کتابهای داستان و آموزشی و پیداکردن تشبیههای جذاب و کاربردی است.
این بازی، کمک میکند از میان تشبیهها و استعارههای بکاررفته در متون مختلف، بهترین و جذابترین آنها را پیدا کرده و نوش مغز خود کنم.
علاقهام به یافتن و نوشتن از آنجا آغاز شد که استاد گرانقدرم در تابستان پیشنهاد داد و من اکنون به ضرورت وجودش پی بردم.
دفتری را ازمیان دفترهایم پیدا، برگهای اضافه و قدیمی را جدا و آنرا آماده نوشتن کردم.
از کتاب جوناتان مرغ دریایی شروع کردم و یکی از اولین تشبیههایی که نوشتم این بود:
روز، پا دراز کرد!
اعجابانگیزی بعضی تشبیهها، این است که موضوعاتی کنار هم قرار میگیرند که گاهی هیچ ارتباط سابقی باهم نداشتند.
یا تشبیه دیگری از کتاب حق نوشتن جولیا کامرون:
من تا بالای زانو در جریان زندگی و جریان واژهها بودم…
اتفاقی که آنرا برای ترکیب نوشتن و زیستن بیان میکند و به خوبی در ذهن مینشیند که میتوان در میان مشکلات بود و اما همچنان نوشتن را بخش ناگسستی از زندگی دانست و انجامش داده.
تشبیه، میان دو شخص، شی و فعالیت پیوند میزند و این پیوند به جهت خاصیت شگرفش، به جان انسان مینشیند.
لطافت تشبیه در این است که گاه مفهوم، رنگ دیگری میگیرد و دیگر مفهومی انتزاعی و غیرارتباطی برای وجودمان نیست.
کاری که تلاش میکنم در جلساتم انجام دهم تا موضوع برای مخاطبم، به مانند قورمهسبزی جا بیفتد.
قدرت نفوذ تشبیه و عمقی که نشانه میرود، به سمت قسمتی از مغز است که هنوز به وسیله کسی اشغال نشده است.
درواقع تیر تشبیه به یکباره، موضوع و گوینده را در همان مکان اختصاصی ساکن میکند.