سالها پیش در سنین نوجوانی، به یکی از مساجد برای اقامه نماز جماعت رفتم.
سمت زنانه مسجد در طبقه اول قرار داشت. پلکان باریک و شیبِ تندش، از کودکی مرا نگران افتادن میکرد.
طبقه اول، به شکلی ال بود و تنها ۳ نفر میتوانستند در هر ردیف کنار هم قرار بگیرند.
این صفهای سه نفره همینطور ادامه داشت تا سمت دیگر ال برسد.
به جهت وجود آشپزخانه در ابتدای ضلع نیز، همیشه باید کنار این سه نفر راهرویی خالی از نفر قرار میگرفت تا رفت و آمد به سمت آشپزخانه مختل نشود.
نفرات اول این صف، هم راستا با صف اول آقایان قرار داشتند. نفرات بعدی هم که پشت سر آنها بودند، گاهاً نشانهای برای قرارگیری سجادهی خود روی قالی قرار میدادند.
نکته جالب این بود که این عزیزان حاضر نبودند حتی کمی عقبتر بروند. گاها خانمهای حاضر در صف اول، به نشانه اعتراض در میان دو نماز بلند میشدند و عاجزانه میخواستند چند سانتیمتر عقبتر بروند.
زیرا آنها این بیم را داشتند که در صف از آقایان، پیشی بگیرند.
🧎♀️اما نمازگزاران صفهای بعدی، چنان بر جای خود اصرار داشتند که گویی اگر چند سانتی متر عقبتر بروند، نمازشان را مورد قبول قرار نمیگیرد.
تصویر و صدای این مکالمهها هیچگاه از ذهنم پاک نشد.
دیروز که خودم به جهت مهمان داشتن در وعده صبحانه و تغییر جزئی وسایل، کمی عقبتر از مکان همیشگیام به نماز ایستادم، این خاطره از ذهنم گذشت و بیاختیار خندیدم.
❓🤔به نظرتان آیا نماز من مورد قبول قرار میگیرد؟