فوتبال، نهالی بی‌جان و موقتی

روزهای فوتبال‌دوستیِ من به زمان‌های نوجوانی‌ام برمی‌گردد. روزهایی که دکه‌های روزنامه‌فروشی، پاتوقم هفتگی‌ام بود برای برداشتن سنگ رویشان، تا حین سبک سنگین کردن سنگ؛ هفته‌نامه «تلاش» را بردارم.

نشریه‌ای که سال 1385 بدلیل استفاده‌ي ابزاري از تصاوير مرد و زن براي تحصيل مال بيشتر و افزايش تيراژ روزنامه براي فروش بيشتر متهم و مدیرمسئولش به دادگاه فرخوانده شد و پس از 12 سال فعالیت تعطیل شد.

البته من اعتقاد چندانی به خواندن تمام هفته‌نامه نداشتم و تنها عکس‌های جذاب از بازیکنان مخصوصا پرسپولیس روی صفحه اول یا صفحه وسطش، همه حرفهای نشریه را برایم بازگو می‌کرد.

نوجوانی درحال بستن بار سفرش بود که پدر از حجم عکس‌ها ناراحت شد و باد انتقادش شروع به وزیدن کرد.

بادِ انتقادِ پدر، نهال نوپای عشق به فوتبالم را از جا کند. دیگر فرصت نشد، نهال جدیدی بکارم و نحوه‌ی جدیدی آبیاری کنم تا در طوفان انتقادها، استوار بماند.

به سبزه‌های عیدِ حضور تیم ملی در مسابقات جهانی، بسنده و از کاشت نهال جدید صرفنظر کردم.

اکنون که مهدیار 6 ساله، نطقش را با لحن و آهنگ برادر 11ساله اش برای نام بازیکنان و شگفتی‌هایشان و حتی نوع شادی گلشان در زمین کوک می‌کند، در فکرم فوتبال برای آنها نیز نهالی پابرجا و بادوام است یا سبزه‌ای سست و موقتی؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا