هفته گذشته، دوبار عقل سلیم مدام در گوشم زمزمه میکرد: سرش داد بزن.
اما سر چه کسی؟ خوب تقریبا میتوان حدس زد. «بر سر فرزندم»
بار اول امیررضا، بیجهت اصرار میکرد، برگهای را برای معلم مدرسه امضا کنم که قرار نبود مفاد برگه را انجام دهم و بار دوم وقتی که اصرار داشت، همان برگه را من گم کردهام.
هردو بار این اصرارها همراه با بلند شدن نسبی صدایش همراه بود.
این لحظات، همراهِ صدایِ عقل سلیم، صدای دیگری نیز درونم جاری بود که میگفت: نگاهش کن، فقط عمیق نگاهش کن.
هر دو بار به خودش آمد، چیزی نگفت، از عذرخواهی کردن ابا دارد و دلش نمیخواست اعتراف کند که اشتباه کرده است.
هر دو بار عقل سلیم در حال داد و بیداد بود اما من تلاش میکردم به ندایی دیگری، گوش کنم.
❓نتیجه چه شد؟ من به او چه یاد دادم؟ اگر این رفتارها تکرار شود، او چه یاد میگیرد؟
❓اگر هر دو بار در پاسخ به صدای بلندش، فریادی بلندتر میزدم، چه یاد میگرفت؟
❓از کدامیک از رفتارها یاد میگیرد که خشمگین شدن در برابر صحبتهای بیپایه دیگران، فایدهای ندارد و تنها آشفتهسازی درون است؟
❓چه زمان درمییابد که لازم است گاهی فقط به دیگران نگاه کند تا آنها متوجه اشتباهشان بشوند؟
او این بار فورا متوجه اشتباهش شد و من برایش مادری آرام تعریف شدم.
وقتی انتهای زمان کتابخوانی، برای خطای کوچک دیگری ناراحت شدم و خواستم بروم، این او بود که فورا از جایش برخواست تا از دلم دربیاورد و عذرخواهی کند.
گوش دادن عصبانیت لحظهای فرزندم، برای هردوی ما درسهایی داشت.
🌻او آن لحظه یاد گرفت که اصرار بیجهتی بر حرفش داشته، اما قرار نیست همین یک بار برای همه عمرش این موضوع را یادآوری کند.
🌻او یاد گرفت میتوان همین اندازه نسبت به خطای دیگران صبور بود، اما قرار نیست همین یک بار برای همه عمرش، صبوری را ارزشمند جلوه دهد.
🌻من یاد گرفتم، میتوان گاهی تنها نگاه کرد، صبور بود و نتیجه گرفت، اما باز هم قرار نیست که برای بعد از این، مطمئن باشم، هیچگاه خشمگین نمیشوم و داد نمیزنم.
بسیاری از دوستان و نزدیکانم، عصبانی شدن من را هیچگاه ندیدهاند.
🌹اما عزیزان، بدانید و آگاه باشید، من نیز عصبانی میشوم، اما این عصبانیت معمولا به خشمگین شدن نمیرسد. در همان مرحله عصبانیت، به نحوی مدیریت میشود.
تنها تلاش من در زمان عصبانیت، حرکت در راستای ارزش مهم زندگیام، یعنی مهربانی است و بس.
🌺آنگاه که هیجان خشم، آرام یا به سرعت، میخواهد رفتارم را تحت فرمان خود بگیرد، این منم که فورا، فرمان هیجان را دستِ خود میگیرم.
شنیدن- قسمت دوم بود شنیدن قسمت اول را بخوانید