جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

غریبه ارجمند فصل1-ق1-رویا

رویا

جودی و جرویس در روزی آفتابی و رویایی باهم ازدواج می‌کنند. 

مراسم ازدواج به‌خوبی انجام شد و همه‌چیز ایده‌آل و دوست‌داشتنی بود. یعنی همانطور که می‌توانستم در رویاهایم به آن بیاندیشم و ساعتها غرقِ زیبایی‌های این رسیدن دلچسب باشم

شیرینی لحظه‌ها با گذرشان کم که نمی‌شدند بلکه بیشتر و بیشتر می‌شدند. حضور در چنین جمعی همیشه برایم دلهره‌آور و نگران‌کننده بود، اما بودن کنار جرویس دلگرمی عجیبی بهم میداد

مراسم در کلیسایی در نیویورک برگزار شد که کنار باغ زیبایی قرار داشت و برای مهمانی خانواده ی بزرگی چون پندلتونها مناسب بود.

گل آرائی میزها عالی بود و به سفارش سارا دوست عزیزم انجام شده بود. البته این کار توسط دوست نزدیک جیمی مک‌براید انجام شده بود که زحمت هماهنگی و خریدها با سارا بود.

من ناآشنا به آداب و رسوم این خانواده بودم و برای شناخت لبخندها، نگاه‌ها، دست دادن‌ها و کلیه رفتارهای این خانواده پندلتون نیاز به زمان داشتم. باید نحوه‌ی برخوردم را هم با آنها یاد می‌گرفتم. هر شخصی در این خانواده آداب مخصوص خودش را داشت.

پسرعمو آنتونی علاقه نداشت با کسی دست بدهد، دخترعمه سوفیا علاقه داشت حتما در هنگام احوالپرسی، روبوسی هم کند، عمه شارلوت همیشه تلاش می‌کرد که خیلی صمیمی برخورد کند بطوریکه احساس معذب‌بودن داشته‌باشیم.

در کل هر کس آداب معاشرت مخصوص خودش را دارد و خداروشکر که من حالاحالا به خاطر تازه‌وارد بودنم، وقت برای شناخت آنها دارم و لازم‌نیست خیلی سریع با این آداب و رسوم آشنا شوم.

عروسی که به پایان نزدیک می‌شد، ما برای شروع یک زندگی عاشقانه آماده‌بودیم.

جرویس تمام خوبی‌ها را باهم دارد و من از این بابت بسیار خوشحالم.

نگاه‌های حسودانه دخترعمویش کتی پندلتون هم نمی‌تواند در آن لحظه‌ها آرامش من را کنار جرویس بهم بزند.

جرویس به من گفته‌بود که کتی به ازدواج با او بسیار علاقه داشت امااو هیچگاه از کتی و رفتارهایش احساس خوبی نداشت.

حتی زمانی این عدم تمایل او برای ازدواج با کتی باعث شده‌بود در روابط خانوادگی پدرهایشان تیرگی ایجاد شود که اکنون با ازدواج ما این موضوع هم تقریبا خاتمه یافته‌است.

البته آرزو می‌کردم کاش این موضوع را جرویس به من نمی‌گفت و باعث نمی‌شد که من از ابتدا ذهنیتی منفی نسبت به او داشته‌باشم تا هر رفتارش را به نوعی از روی حسادت‌اش قضاوت کنم.

شب به پایان رسید و خانواده ما را تا ابتدای مسیر دهکده لاکویلو بدرقه کردند.

با خستگی که هردو داشتیم جرویس امکان رانندگی نداشت و در هتلی در مسیر جاده اتاقی اجاره کرد تا شب را در آن سر کنیم و صبح، بعد از صبحانه به سمت یکی از منزلهایمان در مزرعه برویم و مدتی را باهم آنجا بگذرانیم.

این خانه فقط برای گذران تعطیلات بود و تصور من این است که به جهت علاقه‌ی هردویمان به این مزرعه و خاطرات خوبی که از آن داریم می‌توانیم بیشتر آخرهفته را اینجا باشیم.

جرویس خانه‌ای 3طبقه در منطقه‌ای خوش آب‌وهوا در جنوب غربی منهتن برای زندگی‌مان خریده بود. خانه در طبقه همکف سالن، آشپزخانه، اتاق خواب مهمان و یک انباری برای وسایل داشت که عموما خدمتکارها از آن برای انبار وسایل استفاده می‌کردند

طبقه‌اول 4 اتاق خواب و یک لابی داشت. طبقه‌ی دوم سالن پذیرائی اشرافی وجود داشت که برای مهمانی ها مناسب بود و عموما هم برای ما بلااستفاده بود. تنها این خدمتکارها بودند باید هر هفته دستی به سر و رویش می‌کشیدند که وسایل اتاق همیشه تمیز و قابل استفاده باشد

اتاق خواب در طبقه‌ی اول و بزرگترین اتاق در میان اتاقهای دیگر بود. اتاقی که همیشه در رویا آنرا می‌دیدم اما  هیچوقت فکر نمی‌کردم روزی هم میتواند مال من باشد.

تخت زیبایی در وسط اتاق که با پرده های صورتی چرک آذین‌شده، پنجره‌ای که رو به باغ پشتِ خانه باز می‌شود و صدای دارکوبها که هر صبح شنیده می‌شوند.

همه‌و‌همه می‌تواند برای من نوید یک زندگی زیبا را کنار جرویس بدهد. دلم نمی‌خواهد به این ظواهر عادت کنم، اما به قدری زیبا هستند که ناخودآگاه جذب‌شان می شوم.

صبح روزی که از ماه عسل‌مان برگشته بودیم و جرویس باید به محل کارش می رفت، من طبق معمول زودتر از او بیدار شدم. پنجره را که باز کردم جرویس ناراحت شد و دوباره مجبورشدم ببندم.

.من هنوز عادت بیدار شدن صبح زود را دارم و دوست ندارم وقتی خورشید طلوع می‌کند من در خواب باشم. صدای دارکوب گویی من را صدا میزد

.دلم در باغ بود و دوست داشتم همه‌شان را از نزدیک ملاقات کنم

عادت بیداری قبل از همه از زمان یتیم‌خانه تاکنون با من مانده و حس می‌کنم بهترین ارثی است که یک یتیم می‌تواند از خاطرات کودکی‌اش در یک نوانخانه با خود به همراه ببرد.

به نظرم خورشید همیشه تنهاترین هست چون هیچ قمری ندارد که دورش بگردد. اگر کسی در زمین هنگام طلوع به استقبالش نرود، حس تنهایی‌اش بیشتر می‌شود.

شاید من آدم بسیار کوچکی در مقیاس عظمت او باشم اما می‌خواهم یکی از استقبال‌کننده‌هایش باشم.

پ.ن:

شخصیت جودی ابوت هممشه برایم شگفت‌انگیز و دوست‌داشتنی بود و گویی همواره احساس دینی به شخصیتی داشتم که الهام‌بخش روزهایم بود.

غریبه ارجمند داستان دنباله دار جودی پس از ازدواج‌اش با جرویس است که به رشته تحریر درآوردم و تلاش می‌کنم هر هفته قسمت‌های دیگر آنرا منتشر کنم.

جین وبستر بانوی رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس آمریکایی بود،  آثار برجسته‌ای چون بابا لنگ دراز و دشمن عزیز را به ‌رشته تحریر درآورده ‌است.

غریبه ارجمند فصل اول:رسیدن، رویائی دلچسب-2-تنها

غریبه ارجمند فصل اول:رسیدن، رویائی دلچسب-3-مغموم

4 دیدگاه دربارهٔ «غریبه ارجمند فصل1-ق1-رویا»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید