جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چگونه عبارت «سورپرایزِ خدا» شکل گرفت؟

سورپرایز سال نو

از بچگی عاشق گوشواره بودم. همیشه گوشواره به گوش‌ بودم و از گوشواره‌های آویزی بیشتر از گوشواره‌های چسبان و حلقه‌ای خوشم می‌آمد. من عاشق آویز و تکان خوردن آنها حین حرکت بودم. اما مُد، گاهی تکلیف دیگری برای گوش‌ها مشخص می‌کرد. از آنجا که همیشه شاگرد تنبلی برای مُد بودم، هیچگاه زیر بار مشق شب‌هایش در خصوص گوشواره‌ نمی‌رفتم.

با اینکه هیچگاه آنها را از زیر روسری و مقنعه بیرون نمی‌آوردم، از اینکه برای گوش‌هایم دوستانی زیبا بودند، احساس خوبی داشتم. چند سال پیش یکی از بلندترین گوشواره‌هایم به صورت اتفاقی شکست. گوش‌هایم ناگهان تنها شدند.

گوشواره‌های دیگرم سوزنی و کوتاه بودند و هنگام خواب اذیتم می‌کردند. از طرفی خرید گوشواره‌ی جدید نیز مستلزم هزینه‌ای اضافه‌تر بود و ترجیح دادم به تنهایی گوش‌هایم مدتی فکر نکنم.

مدت تنهایی گوش‌هایم کمی طولانی شد. اما روزی که یک نیم‌ست جدید خریدم، فوراً زیر روسری و داخل ماشین، آنها را به گوش‌هایم آویزان کردم. شاید می‌ترسیدم با تعلل در این کار، گوش‌هایم از تنهایی دق کنند.

سوراخ‌های گوشم کمی بسته شده بود و من زیر روسری دسترسی درستی به آنها نداشتم. دو روزِ بعد از آن را با دردی انکار شده، سپری کردم.

انگار گوش‌هایم‌هایم نمی‌خواستند با رفیق تازه، اخت پیدا کنند و به تنهایی عادت کرده بودند. گوشواره‌ها را که جدا کردم، درد گوش‌ها آرام شد.

همان دو روز برای ایجاد زخم از رفقای تازه کافی بود.

دارو، مشورت با دکترهای مختلف، عدم استفاده مقطعی از گوشواره‌ها، استفاده از گوشواره‌های دیگر و توسل به ۱۴ معصوم و ۱۱۴ هزار پیامبر نتوانسته بود گوش‌هایم را به اُنس گرفتن با دوستان جدید راضی کند. حتی حاضر شده بودم حلقه‌های گوشواره را تعویض کنم تا شاید با تعویض طلای آن، گوش‌هایم را گول بزنم.

اما از طرف مدیر کارگاه طلاسازی به جهت بی‌فایده بودن این کار منصرف شدم.

گاهی درمانده و نالان، تنها آنها را برای مهمانی‌های خودمانی می‌انداختم و پس از تحمل درد این نزدیکی، در پایان مهمانی، حکم جدایی‌شان را جاری می‌کردم.

سه هفته پیش بود که بدون انتظار و در کمال ناامیدی آنها را برای یک مهمانی ساده، دوباره با هم آشنا کردم.

پس از مهمانی، شکوایه‌ای از گوش‌هایم، ثبت نشد. گوشواره‌ها با گوش‌ها به آتش‌بس رسیده بودند. آنها گویی جنگ مداوم را دیگر موثر نمی‌دانستند و ترجیح دادند به بودن در کنار یکدیگر عادت کنند. شاید هم می‌خواستند بدون اجبار و فشارهای با هم بودن از طرف من، زمان رسیدن به یکدیگر را خودشان انتخاب کنند.

وقتی پس از چند روز متوجه شدم، گوش و گوشواره‌، به همزیستی مسالمت‌آمیزی رسیده‌اند، احساس کردم از طرف خداوند سورپرایز شدم.

من او را نخوانده بودم، کسی را واسطه رسیدنِ قطعی به خواسته‌ام نکرده بودم، در واقع از همه چیز و همه کس ناامید شده بودم که ناگهان از طرف خودش غافلگیر شدم.

 

عبارت سالتان سرشار از سورپرایز خدا، در پست تبریک امسال، از این خاطره‌ شکل گرفت.

اویلنی سورپرایز امسال را از اینجا بخوانید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید