●عاشق لیلی ●
هر بلائی کز آسمان آید
گرچه بر دیگری قضا باشد
به زمین نارسیده می پرسد:
خانه «انوری» کجا باشد؟
ورای طنز حاکم بر دوبیتی شاعر گرانقدر «اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری» که شیرینیاش به جان مینشیند، تصور میکنم این شعر درونی غالبِ ماست.
🥀لحظاتی که حس میکنیم آنچه داریم، آنچه باید داشته باشیم و آنچه پیشِرو داریم، در اختیارمان نیست و آنچه بر سرمان میآید، جبر زمانه است که کنار دستمان قرار داده شده تا انتخابش کنیم.
در انتخاب بلا، امتحان و آزمونی که باید آنرا بدهیم، چندان دخیل نیستیم و آسیبی که در حال تحملش هستیم، چارهی دیگری را نمیطلبد.
🌻تعهدم به شادمانی درون، در لحظههای سخت انتخابِ میان بد و بدتر هم یاریام کرده، بدانم آنچه اکنون در حال تحملش هستم، محصول انتخابهای درست و غلط گذشته است و احدی حتی اگر هم در آن مقصر است، اکنون این منم که برمیگزینم، چگونه زین پس را رقم بزنم.
شاید داستان شکستن ظرف مجنون توسط لیلی اینجا نیز صدق کند.
مجنون حتی لحظهای فکرِ عاشق نبودنِ لیلی را نکرد، بلکه گفت:
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
بهتر نیست هنگامهی بلاها و مشکلات، به جای جمله «چرا برای من؟»و «چرا من؟»
بگویم «او من را انتخاب کرده است؟»
❓آیا خدا بیشتر از مجنون عاشق ما نیست؟
یادروز 21مهر 02-وجدان-قسمت 1 را شاید دوست داشته باشید