21 آذر 1402-نویسنده با تامل از زمان سبقت میگیرد-روز دوم
امروز بخش خوانش همراه با پرسش را خواندم. وقتی خواندن همراه با این پرسش باشد که معنی این متن چیست، شاید بتوان به ابعاد فراتفسیری متن درست یافت. «جمله نگو نشان بده» در صفحه 39 گویای این است که نویسنده قرار است آنچه را خود میبیند به خواننده به روایت چشم خود نشان بدهد.
در واقع این آرزوی هر نویسنده است که چیزی را که خود به وضوح میبیند به همان صورت و شکل به خواننده تحویل بدهد. شاید اگر لحظه ای جای نویسنده هایی باشیم که عمرشان را برای کتابی گذاشته اند اما کتابشان چندان در زمانه خود مورد توجه قرار نگرفت، چقدر مایوس و ناامید از نوشتن شویم.
اما کار نویسنده قضاوت در زمانه خود هم نیست. کار نویسنده نوشتن تاملات خود است و این تاملات می تواند در اندازه زمانه نباشد.
یاد فیلم مهرجویی افتادم که سال 76 وقتی مردم از سینما بیرون آمدند و نظرشان را به دوربین گفتند، حتی یک نفر هم با تامل و تفکر در مورد فیلم حرف نزد. فیلم از زمانه خود سبقت گرفته بود و معلوم بود که کسی متوجه محتوای ناب آن نشود. اگر مهرجویی از حرکت باز می ایستاد به خاطر ظلم کتاب نخواندن و فکر نکردن مردمش، پس همانجا متوقف شده بود و این بار زمانه از او جلو می زد.
20 آذر 1402-بلندخوانی، اجبار گوش به چشم برای دیدن-روز اول
بلندخوانی، باعث میشود خطاهای متن که پوشیده شده و در صفحه خاموش نشستهاند، بیدار شده و اصلاح شوند. در واقع گوش چیزی را میشنود که چشم نادیده گرفته یا گوش، چشم را مجبور به دیدن میکند.
البته برعکس این هم وجود دارد. وقتی چشمها، گوش را مجبور کنند که شنیدن را آغاز یا آنرا تمرین کنند.
لمس دست، گوش را مجبور به شنیدن میکند.
از همه حس ها دو تاداریم الا چشایی
دو گوش، دو چشم، دو دست، حتی دو سوراخ برای بوئیدن داریم. اما یک زبان برای چشیدن و گفتن.
فشار مضاعف این دو گاهی باعث میشود زبان به حرف بیاید و نداند.