شکر برای داده و نداده

شکر حکمت

شکری بابت داده و نداده

اسفند 1399 بود. روزی بارانی و به حد ولرمی سرد. بازدیدی ناگهانی از محدوده‌ی کاری‌ام از استانداری برنامه‌ریزی شد. از چند شهرک بازدید کردیم تا اینکه به شهرکی رسیدیم که صدور پروانه‌هایش مربوط به سال‌های 1391 تا 1393 بود. مالکِ مجموعه، که از ورود ناگهانیِ ما به شهرک تعجب کرده بود، به جهت هجمه‌ای که شبهای گذشته به او و مجموعه‌اش در شبکه‌های اجتماعی آغاز شده بود؛ برخورد تندی را در پیش گرفت.

مالک مجموعه(آ.ت) را از ابتدای زمان کاری می‌شناختم و از آنجا که یک سال هم از من کوچکتر بود، حس برادری نسبت به او داشتم.

به روش‌های مختلفی که بلد بودم و نبودم، سعی کردم فضا را آرام کنم و به نحو آرامشبخشی، مهلکه را از میدان جنگ به گلستان تبدیل کنم. اما شعله‌های عصبانیت (آ.ت) در مرحله‌ی ابتداییِ سوختن بود و هنوز تا به خاکستر رسیدن، زمان را برای حریف شدن، می‌طلبید.

باران، تنها همکار آن لحظه‌ها بود که تسکینش، لحظه‌های بی‌سقفی‌مان را به خیس شدن مطلق تبدیل نمی‌کرد. ماجرا دو ساعت به طول انجامید و سرانجام ماشین کلانتری، شهرک را ترک و اجازه خروج ما صادر شد.

در طول 6 ماه علی‌رغم اتهامات گسترده که هیچگاه فرصت دفاع از آن پیدا نکردم، همان پرونده‌ها بررسی شد و ایرادات نیز طوری تفسیر ‌شد که موجبات لغو قرارداد را نیز برایم محتمل می‌نمود.

6 ماه طول کشید تا ببینم خدا تنها فریادرس بی‌سرانجام آنروز من بود.

6 ماه طول کشید تا بدانم حکمتِ آن آتش فروزان، نعمتی آرام خفته بود و انتظار موعد بیدار شدنش را می‌کشید.

6 ماه طول کشید تا درک کنم آنچه که معنای سختی را برایم متبادر می‌کرد، قرار بود نویدی را ارمغان بیارود.

آنچه 6 ماه منتظر ماند تا زمان، به من تحویلش دهد، تعویض محل کار من با همکار دیگری بود.

امروز حین تفکر در حکمت ۱۳ نهج‌البلاغه، خاطره‌ی آنروز، بار دیگر سرزده وارد شد تا اتصال گفتار حق در گذشته را با زندگی امروز نمایان کند.

حکمت 13 از این قرار است:

هنگامی که مقدمات نعمت‌ها به شما روى آورد، ادامه‌ی آن را به واسطه کمىِ شکرگزارى از خود دور نسازيد.

شارحان نهج‌البلاغه افزوده‌اند نعمت‌ها مانند گروه پرندگان هستند که وقتی تعدادی از آنها بر شاخه‌ی درختی نشستند، بقیه به تدریج دنبال آنها می‌آیند اما اگر گروه اول صدای ناهنجاری بشنوند و یا حرکت ناموزونی ببینند، فرار می‌کنند و بقیه هم به دنبال آنها می‌روند. اینچنین است که بسیاری از نعمت‌ها به صورت تدریجی زوال می‌پذیرند.

شکر، حلقه‌ی نامرئی اتصال بال نعمتهاست. شکر در قالب زبان و عمل.

وقتی ناشکری، این حلقه را می‌شکند، نعمت‌ها نیز پرواز را بر قرار روی شاخه ترجیح می‌دهند.

ناشکری همان توفان ناهنجار و بدقواره است که گاهی درخت پرباری را نیز از ریشه می‌کند.

دریافتم اگر نعمت را تنها داشتن، داده شدن، افزودن، خواستن و بالا رفتن ندانم، برعکس تمام آنها که قطار کردم را نیز نعمت میتوان نامید.

نعمتی که در آن 6 ماه با جمله‌ی «حتما خیری در این ماجراست.» سعی می‌کردم خود را آرام کنم، شهریور 1400 رو شد و محل کارم 25 کیلومتر نزدیکتر شد.

زمان رسیدن به محل کار، که گاهی بیش از 1 ساعت وقت ارزشمندم را می‌گرفت به کمتر از 30 دقیقه رسید.

با آدم‌های بسیار همراه و مهربانی که سالها با همسر کار کرده بودند آشنا شدم. این شناخت، پله‌ی ابتدایی پذیرشم را طی کرده بود.

وصف حال و روزم در اواسط شهریور 1400، کاش همان روزها به تحریر سپرده می‌شد.

حیف که هنوز دستانم به کیبرد و قلم دلبستگی عمیق پیدا نکرده بود.

امروز از پی گذشتن نزدیک به 2 سال از آن روزها، دلم هوای ادای دین به مهمان سرزده را کرد.

امروز و پس از نوشتن این خاطره، بیشتر به عمق این دعا پی برده‌ام.

خدایا برای داده و نداده‌ات شکر.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری
پیمایش به بالا

یک جلسه کوچینگ رایگان

1 ساعت جلسه رایگان کوچینگ در زمینه‌های نوجوان، خانواده و زندگی هدیه‌ی من به همه آنهایی است که با ورود به سایت به من افتخار داده‌اند.

بارها اتفاق‌افتاده که تنها یک جلسه‌ی رایگان برای کوچی‌هایم، راهگشا بوده و توانسته‌اند پس از آن مسیر دلپذیرتری را برای خود انتخاب کنند.

شماره تلفن خود را وارد کنید و اولین جلسه کوچینگ را رایگان دریافت کنید